پـــــــــــــــرده
راز درون پــــــــــــــرده ز رندان مست پرس
۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه
۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه
نظرم درباره سوریه
واقعیت این است که بنده نه از قبل نظام آقای اسد که هزاران کیلومتر آن سوتر ماست، اجر و مواجبی دریافت می کنم و نه قرار است در صورت بقای ایشان، ارج و قربی دست یابم. کل ماجرا این است که بنده علاوه بر خوانش مواضع هواداران نظام، مواضع مخالفان را از این سو و آن سو می خوانم، خاصه اینکه مواضع این دوستان مخالف بیش از مواضع هواداران در رسانه های غربی و عربی منعکس می شود و دلایلش هم برای شما خواننده گرامی معلوم است.
در نتیجه این خوانش ها و اطلاع از پستی بلندی های حاکمیت و ترکیب جمعیتی و مذهبی و نژادی و نیز عمق تاریخی سیاسی و نقش ژئوپولتیکی این کشور و همچنین روند رخداد این اتفاقات در سوریه، به نتیجه ای چه بسا "کاملا" مختلف با نتیجه برخی از دوستان رسیده ام. تایید مواضع و رویکردها و حتی عملکرد نظام حاکم در سوریه در این برهه زمانی، به معنای تایید قتل و کشتار شهروندان بی گناه نیست، بلکه به معنای خوانش بی طرفانه از رویدادهاست.هرچند که تکلیف خیلی از این کشته شدگان مشخص است و برخی هم معلوم است به دست چه کسانی بر سر دار می روند.
علاوه بر اینکه همواره درباره سوریه کنونی اندیشیده ام، به مرحله پس از سرنگونی نظام حاکم در سوریه هم اندیشیده ام و همواره گزینه های فرارو را واکاوی کرده ام، اما متاسفانه یا خوشبختانه به جایگزینی مناسب نرسیده ام. و از همین روست که وقتی برخی از دوستان تمام تاکید و اصرارشان را در سرنگونی این نظام خلاصه می کنند، پیش خودم فکر می کنم که این دوستان چه علتی برای اینهمه اصرار دارند و آیا در اسلامگرایان چه اخوان و چه سلفی ها، چه دیده اند که اینهمه دست آنان را برای رسیدن به قدرت می فشارند؟ آیا اسلامگرایان در افغانستان و پاکستان (طالبان و القاعده) و عربستان مدل جدیدی از حکومتداری ارایه داده اند که چنان موفق بوده است که نظر این دوستان را جلب کرده است؟ اساسا تئوریسین ها و نظریه پردازان اسلامگرای قدیم و جدید از روزگار حسن بنا و سید قطب و اخوانی ها و وهابی ها و سلفی های امروزی، کارنامه موفقی در ارایه الگوهای حکومتداری داشته اند که اینهمه این دوستان به دنبال آنها دوان اند؟ اسلامگرایانی که در روزگار اپوزیسیون بودن بیرق طرفداری از مسئله فلسطین را برافراشته بودند، اکنون و با رسیدن به مرزهای قدرت در مصر و تونس و لیبی و نیز مراکش و کویت، هیچ موضع شفافی درباره فلسطین اتخاذ نکرده اند و مثلا در مصر، از معاهده کمپ دیوید دستمایه ای برای تهدید آمریکا ساخته اند. چنین گروه ها و احزابی که درباره هیدلاین ها و خطوط اصلی و محوری استراتژی های خود وفادار نیستند، چگونه می توانند درقبال مسائل خرد و جزیی مردم وفادار بمانند یا اساسا موضع مستقلی اتخاذ کنند.
از نظر من،به همان اندازه که براندازی نظام در سوریه برای قطر و عربستان و دیگر کشورها ضرورتی تاریخی است، بقای آن هم، ضرورتی تاریخی است، که طبیعتا این ضرورت تاریخی با گذشت زمان/ تاریخ، یا همچنان برقرار می ماند یا لغو می شود، اما در حال حاضر، این ضرورت همچنان برقرار است. سوای اینکه، نظام حاکم در سوریه، عمقی استراتژیک برای ایران امروز و آینده تلقی می شود، این نظام همچنین عقبه ای یا شاید بتوان گفت آخرین عقبه در برابر اسلامگرایان تندرو و رادیکالی است که قرائت آنان از دین و مفاهیم قدرت در دین، به نقل است نه به عقل.
اما در عرصه منطقه ای و فرامنطقه ای، بازیگران دیگری هم هستند که به صورتی کاملا طبیعی، می کوشند با برانداختن بازیگری بزرگ، بر ویرانه های آن، عمق استراتژیک خود را توسعه و گسترش بخشند. ترکیه، قطر، عربستان با تمام اقمار آن نظیر کویت و امارات و بحرین، نیز آمریکا، اسراییل، اردن، لبنان در محور 14 مارس در عرصه منطقه ای، همگی بازیگرانی هستند که می کوشند از این سفره، سهمی بردارند. این غیر از مواضع لیبی و تونس است که تکلیف آن درباره سوریه مشخص است. آیا تنها علت مخالفت الجزایر با سرنگونی نظام در سوریه چپگرایی و گذشته سوسیالیستی آن است یا علل دیگری هم دارد که ما از آنها غافل مانده ایم؟
در این بین، برایم بسیار خنده دار است که برخی از دوستان معتقدند که براندازی نظام در سوریه به معنای فراهم شدن زمینه براندازی نظام در ایران است. نمی دانم این معادله را بر چه اساسی ساخته اند؟ خودتان دوباره گزاره را مرور کنید: سرنگونی نظام سوریه به معنای سرنگونی نظام در ایران است. آیا ایران وابسته به سوریه است و آیا ایران برای واکنش به بازیگران منطقه ای، از نظر سیاسی یا نظامی، نیاز حیاتی به سوریه دارد. آیا وقوع انقلاب هایی در تونس، لیبی و مصر باعث شده است تا ایرانیان از آنها الگوگیری کنند که اینگونه تصور کنیم براندازی نظام در سوریه به معنای حرکت به سوی ایران است؟ این دوستان، نباید این نکته را از یاد نبرند که ایران برای جلوگیری از رخ دادن چنین سناریویی، عقبه ای صعب العبور به نام عراق را دارد که مهم ترین مانع فراروی حصول چنین رویدادهایی است. اتفاقا به نظر من، سرنگونی نظام در سوریه به معنای تقویت نظام در ایران است ولا غیر.
اما این روزها، خبرهایی درباره برگزاری تظاهرات در دمشق به گوش می رسد. سوای اینکه ما در سوریه، دو استان به نام های دمشق و ریف دمشق داریم و معلوم نیست که این تظاهرات ها در کجا برگزار می شود، این را از یاد نبریم که پس از رها شدن آخرین تیر در ترکش محور غربی - عربی علیه سوریه در شورای امنیت، اکنون این محور به سراغ پایتخت رفته است تا با ناآرام کردن، آن زمینه شانتاژ خبری و انتقال از حمص به دمشق را فراهم سازد، خاصه اینکه ارتش سوریه در حمص دستاوردهایی داشته است که تنها در چند رسانه منعکس می شود.
طبعا این جستار همچون دیگر جستارها یا صحبت هایم برای دوستان خنده دار به نظر خواهد رسید، اما همان گونه که پیش از این هم گفته ام، انسان عبارتست از موضع و انسانیت انسان بی بهره از موضع مستقل، همواره محل تردید است. از این رو، تاکید می کنم که پیش از هرگونه رویداد قابل توجه در سوریه، موضع بنده درقبال سوریه برخاسته از تحلیل و خوانش لحظه به لحظه و نه فقط هر روز رویدادهای سوریه است. اسارت در بند اخبار و مواضع از پیش تعریف شده یا موضعگیری برخاسته از احساسات یا ترس و هراس از ابراز موضع یا هم رنگ شدن و همسویی با مواضع اکثریت، شخصیت ادراکی ما را زیر سئوال می برد. انسان ها در طول تاریخ برای همین مواضع خود و اصرار و پافشاری بر آنها، در تاریخ جاودانه شده اند. قرار نیست بنده جاودانه شوم یا از رهگذر این مواضع جاودانه شوم اما این، تنها گذرگاه تنگی است در این مسیر.
۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه
درباره حمص
این مطلب، متن جستاری است که در نسخه کاغذی پرتیراژترین روزنامه ایران منتشر شد، اما بنا به دلایلی نامعلوم در نسخه اینترنتی منتشر نشد. در چارچوب روشنگری برای خواننده، در اینجا منتشر می شود. یادآوری می شود که یکی از سایت های جهان عربی آن را http://www.mepanorama.com/99077/%D8%B9%D9%86-%D8%AD%D9%85%D8%B5-%D9%88%D9%85%D8%A7-%D8%AC%D8%B1%D9%89-%D9%81%D9%8A%D9%87%D8%A7/ منتشر کرد.
علاوه بر آن، شبکه خبری العالم هم آن را در سایت خود http://www.alalam.ir/news/975634 منتشر کرد.
حمص این روزها زبانزدترین شهر دنیا در رسانه های گروهی است. براساس گزارشهای رسانه های خبری ارتش سوریه در شامگاه تلاش های بین المللی برای تصویب پیش نویس قعطنامه علیه این کشور، دست به قتل عام مردم زده و حدود 300 نفر از جمله زنان و کودکان را در جریان تیراندازی های بی هدف کشت و خانه ها را بر سر آنان ویران کرد.
خبرگزاری رسمی سوریه اما این خبرها را تکذیب کرد و اعلام کرد که این افراد قربانیانی هستند که طی روزهای گذشته و در میان سکوت خبری رسانه های وارد شده به سوریه، ربوده شده اند.اما به واقع کدام یک از این دو روایت پذیرفتنی است؟ روایت رسانه های گروهی دنیا و مخالفان یا روایت خبرگزاری رسمی سوریه؟
براساس آنچه در ناخودآگاه و حافظه جمعی افکار عمومی درباره برتری نظامی نظامهای سیاسی بر مخالفان – در خیلی از کشورها و نه فقط کشور سوریه - اغلب روایت خبرگزاری رسمی رد می شود و روایت مخالفان پذیرفتنی می نماید و در پی آن، افکار عمومی با آنان همدردی می کنند، چرا که براساس همان تصویر کلی شکل گرفته در اذهانمان، مخالفان همواره در نظام های سیاسی در برابر قدرت حاکم از توان و امکانات کافی برخوردار نیستند و از این رو، روایت آنان پذیرفتنی تر است.
از این رو، خواننده یا بیننده خبر، به آسانی محتوای خبر را می پذیرد و نظام حاکم در سوریه را به باد انتقاد می گیرد. اما واقعا چنین است؟ برای بازشناسی محتوای اخبار روایت شده درباره شهر حمص و کشتارهای جاری در آن، باید خبر را با تصویر تطبیق داد تا بتوان از صحت و سقم آن مطمئن شد. در نوار ویدیویی که مخالفان آن را تحت عنوان کشتار شهروندان بی دفاع منتشر کردند، افرادی که به عنوان قربانیان آتش ارتش سوریه نشان داده شدند، همگی افرادی جوان یا میانسال بوده و در میان آنان، حتی یک زن یا کودک دیده نمی شد. جالب تر اینکه با توجه به ترکیب خبر، خانه ها بر سر این افراد ویران شده است اما با درنگی بر تصاویر ویدیویی، درمی یافته می شود که پیکر این قربانیان همگی تمیز و سالم و بی هیچ آثاری دال بر کشیده شدن از زیر آوار است. نکته جالب آنکه اجساد این کشته شدگان که قاعدتا و براساس همان مقوله خراب شدن خانه ها بر سرشان، می باید از نواحی مختلف آسیب دیده باشد، تنها از ناحیه سر آنهم با نشانه هایی از تیراندازی و گلوله دیده می شوند.
استفاده آگاهانه از تصویر کلی تثبیت شده در اذهان افکار عمومی درباره برتری نظامی نظام حاکم در مقابل مخالفان، یکی از شگردهایی است که به صورتی بسیار ظریف و زیرکانه در این خبر استفاده شده است.
زمان گزارش خبر نیز بسیار زیرکانه انتخاب شده است. آیا امکان دارد ارتش سوریه آنهم در شامگاه تلاش برای تصویب قطعنامه علیه این کشور، دست به چنین جنایتی بزند تا پیشاپیش خود را در نزد افکار عمومی محکوم سازد و تلاش ها برای تصویب این پیش نویس را موجه کند؟ قطعا چنین اقدامی نوعی خودزنی به شمار می رود. می توان گفت پخش چنین تصاویری آنهم در شامگاه تلاش های منطقه ای و بین المللی برای صف آرایی جهانی علیه سوریه، در ادامه همان فشار دامنه دار روانی و رسانه ای است که همچنان هم ادامه دارد. خاصه اینکه ویلیام هگ وزیر خارجه انگلیس پس از شکست این تلاش ها، در نهایت آرامش و برای جلوگیری از هرگونه ناآرامی و بدبینی در اردوگاه خود، اعلام کرد که تلاشها علیه سوریه ادامه خواهد یافت.
همزمان با پخش این تصاویر، افرادی تحت نام مخالفان به سفارتخانه های سوریه در چند کشور مشخص یعنی کویت، آلمان، استرالیا، انگلیس، مصر حمله ور شدند تا اعتراضات علیه نظام حاکم در سوریه را بین المللی جلوه دهد و در پی آن بتوانند افکار عمومی را علیه این نظام بسیج کنند.
حقیقت این است که قربانیان تصویر شده در نوار ویدیویی منتشر شده در رسانه های گروهی، همان افرادی بوده اند که طی روزهای گذشته در میان سکوت خبری در این شهر ربوده شده اند و متاسفانه از آنها به عنوان اهرم فشاری علیه نظام حاکم در سوریه آنهم در زمان مشخص و تعریف شده، استفاده شد.
آگاهی از چرایی تلاش های عربی – غربی در برهه حاضر علیه سوریه و بازشناسی اخبار منتشر شده علیه این کشور از سوی آگاهان رسانه و خبر می تواند در آگاه سازی مخاطبان و افکار عمومی منطقه بسیار اثرگذار باشد.