۱۳۸۷ اسفند ۳, شنبه

آسیب شناسی زبان فارسی-1

حتما شما به عنوان ایرانی حداقل یک بار سری به دیوان حافظ زده اید و آن را تورقی کرده اید:
من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد/ غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد.
یا شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش / که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
یا قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس/ که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
اگر می خواهید به یک قرن عقب تر برویم، به روزگار سعدی بفرمایید این بیت را با هم بخوانیم:
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدم اند/ سروران بر در سودای تو خاک قدم اند
یا
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش/ وانکه در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
یا
مولوی در گوشه ای دیگر از ایران پهناور آن زمان نیز این بیت را خطاب به دلبر ازلی خود گفته است:
با من صنما دل یکدله کن/ گر سر ننهم آنگه گله کن

از زمان رحلت بزرگانی چون مولوی و سعدی و حافظ بیش از هفت هشت قرن می گذرد. اما ما اکنون در قرن کنونی چنان این ابیات را می فهمیم و آنها را کاملا درک می کنیم که گویی حافظ یا مولوی همین دیشب این ابیات و اشعار را گفته اند و ما امروز صبح اینها را می خوانیم.
اکنون باید پرسید که فهم زبانی ما از این شعرا و ادبا که چندین قرن از روزگارشان گذشته است، مایه مباهات است یا تأسف؟
اگر حوصله خواندن این مطلب را ندارید همین الان بگویم که مایه تاسف است. اما چرا؟ شما زمانی که به نوشته های نمایشنامه نویس سرشناس انگلیسی یعنی ویلیام شکسپیر سری می زنید و آنها را تورق می کنید با وجود آنکه شکسپیر از ادبای معاصر انگلیسی است، اما برای فهم آن دچار مشکل می شوید و مجبورید به دیکشنری های قدیمی مراجعه کنید. نمونه دیگر، تاریخ ادبیات فارسی از ادوارد براون است. وی هم از معاصران است و می توان گفت هم دوره بزرگانی چون شادروان فروزانفر و سعید نفیسی و علامه همایی یا اندکی قدیمی تر بوده است.
اما چرا باید اشعار مولوی و سعدی را بی هیچ مراجعه به فرهنگ لغت می فهمیم اما زبان این نویسندگان انگلیسی را متوجه نمی شویم (فرض می کنیم شما به زبان انگلیسی آشنایی دارید).
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست: