به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی
مشتاق بهاریم و فرا رسیدن فروردین و آغاز سال جدید. همگی بهار را دوست دارند. عید داشته باشند یا نداشته باشند، همگی بهار را به دلیل نو شدن و نوزایی و زایندگی دوست دارند. انسان هیچ گاه از مرگ خوشش نیامده است و همواره جویای زایش و زایندگی و زندگی و تمامی صیغه ها و شکل های کلمه زندگی است. این نکته برخاسته از جاودانگی روح و وجود انسانی و تمایل آن به راه یافتن به عرصه حیات جاودانه است. دین گرایی انسان بر همین اساس قابل تفسیر و توضیح است. انسان برای این جاودانه شدن می باید دارای ابزارها و راهکارهایی باشد و چه سلاح و ابزاری بهتر از عبادت اصیل و ریشه دار.
انسان علاوه بر این ویژگی برجسته اش، میل فراوان به رویدادها و هر پدیده نو و تازه است. انسان تازگی را دوست دارد و از خمودگی و تکرار بیزار است. انسان به معنای اصیل آن، جویای تنوع است. جویای حرکت است و سیر و کامل کردن روندی که از ابتدای هستی آن را آغازیده است. جویای جولان، هیجان و جریان و خلاصه هر گونه مصدر بر وزن فعلان است.
همین خصلت بشر است که باعث کند وکاو در گوشه وکنار برای یافتن چیزهای نو و پرده برداشتن از پدیده های تازه و جدید است.
از خصلت نخست و دومی که برشمردیم می توان به این نکته پی برد که انسان زمانی انسان است که زایندگی داشته باشد. اما این زایندگی یعنی چه؟ هر انسانی در هر عرصه و حوزه ای که فعال است، می تواند زایندگی و به عبارتی ساده تر تولید داشته باشد. یکی صنعتی ابداع می کند و دیگری فکری تولید می کند. یکی اندیشه ای نو را برای تکامل و پیشرفت جامعه به ارمغان می آورد و دیگری ابزاری جدید را روانه بازار می سازد تا انسان با خیالی آسوده تر و آسان تر روند تکاملی خویش را طی نماید.
با این تفاصیل، تصور کنید انسانی که نه تمایلی به زایندگی ندارد و نه تولید دارد و نه اندیشه ای نو می آفریند و در کل با نو و تازه و جدید هیچ صله و رابطه ای ندارد، چه جور انسانی است. آیا واقعا باید وی را انسان نامید.
با همین مقدمه، آغوش هایمان را به روزی فصل تازگی و زایندگی بازکنیم و با خود عهد ببندیم که همواره زایندگی و زایش و زایایی فکر و اندیشه را از یاد نبریم. زیرا در این صورت، ما را از جرگه انسان ها بیرون می رانند.
زاینده باشید.
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی
مشتاق بهاریم و فرا رسیدن فروردین و آغاز سال جدید. همگی بهار را دوست دارند. عید داشته باشند یا نداشته باشند، همگی بهار را به دلیل نو شدن و نوزایی و زایندگی دوست دارند. انسان هیچ گاه از مرگ خوشش نیامده است و همواره جویای زایش و زایندگی و زندگی و تمامی صیغه ها و شکل های کلمه زندگی است. این نکته برخاسته از جاودانگی روح و وجود انسانی و تمایل آن به راه یافتن به عرصه حیات جاودانه است. دین گرایی انسان بر همین اساس قابل تفسیر و توضیح است. انسان برای این جاودانه شدن می باید دارای ابزارها و راهکارهایی باشد و چه سلاح و ابزاری بهتر از عبادت اصیل و ریشه دار.
انسان علاوه بر این ویژگی برجسته اش، میل فراوان به رویدادها و هر پدیده نو و تازه است. انسان تازگی را دوست دارد و از خمودگی و تکرار بیزار است. انسان به معنای اصیل آن، جویای تنوع است. جویای حرکت است و سیر و کامل کردن روندی که از ابتدای هستی آن را آغازیده است. جویای جولان، هیجان و جریان و خلاصه هر گونه مصدر بر وزن فعلان است.
همین خصلت بشر است که باعث کند وکاو در گوشه وکنار برای یافتن چیزهای نو و پرده برداشتن از پدیده های تازه و جدید است.
از خصلت نخست و دومی که برشمردیم می توان به این نکته پی برد که انسان زمانی انسان است که زایندگی داشته باشد. اما این زایندگی یعنی چه؟ هر انسانی در هر عرصه و حوزه ای که فعال است، می تواند زایندگی و به عبارتی ساده تر تولید داشته باشد. یکی صنعتی ابداع می کند و دیگری فکری تولید می کند. یکی اندیشه ای نو را برای تکامل و پیشرفت جامعه به ارمغان می آورد و دیگری ابزاری جدید را روانه بازار می سازد تا انسان با خیالی آسوده تر و آسان تر روند تکاملی خویش را طی نماید.
با این تفاصیل، تصور کنید انسانی که نه تمایلی به زایندگی ندارد و نه تولید دارد و نه اندیشه ای نو می آفریند و در کل با نو و تازه و جدید هیچ صله و رابطه ای ندارد، چه جور انسانی است. آیا واقعا باید وی را انسان نامید.
با همین مقدمه، آغوش هایمان را به روزی فصل تازگی و زایندگی بازکنیم و با خود عهد ببندیم که همواره زایندگی و زایش و زایایی فکر و اندیشه را از یاد نبریم. زیرا در این صورت، ما را از جرگه انسان ها بیرون می رانند.
زاینده باشید.
به امید روزگاری خوش
09-03-16 یا همان 26-12-87
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر