۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

کدام یک : میر، محسن، کروبی، نژاد1

دوستی می گفت: سیاست را از آن رو دوست دارم که با زندگی ام سرو کار دارد و بی سیاست نمی توان زندگی کرد. دقیقا هم همین طور است. خاصه اینکه در ایران باشید که نفس کشیدنتان نیز تعبیر به معنایی سیاسی می شود. حال بر این بیافزایید ماه خرداد و انتخابات و اینکه خودتان هم روزنامه چی باشید. بنابر این درباره انتخابات آتی:
به روزگار کودکی، زمانی که مادرم مرا به کلاس "تربیت" (الان مهد کودک می گویند) می فرستاد، بعد از اتمام درس، شعری دعاگونه را با هم زمزمه می کردیم که اکنون تنها عبارتی که از آن به ذهنم مانده است، "میر حسین موسوی نخست وزیرا" است. آنگونه که علمای نفس و روان گفته اند: "العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر" از همین رو نام میر حسین موسوی از همان اوان کودکی در ذهن و زبان من عجین شده بود و به عبارتی او را از دوران کودکی می شناختم. وارد دبستان که شدیم، فکر می کنم کلاس سوم ابتدایی بودیم که گفتند بخش هایی از درس اجتماعی حذف شده و نیازی به مطالعه ندارد و به جای آن خودمان به صورت دست نویس مطالبی درباره رئیس جمهور و مواردی از این قبیل نوشتیم و امتحان هم از این مطالب آمد. از آن زمان دیگر نام و نشانی از میر حسین نه شنیدم و نه دیدم. تا اینکه وارد دانشگاه شدم و بر خلاف گمان نوجوانی که فکر می کردم میر حسین به رحمت خدا رفته است – خدا نکند- دریافتم که میر حسین زنده است و گوشه عزلت اختیار کرده است. کم کم که جلوتر می رفتم ابهامات درباره وی زدوده می شد تا رسید به دهه هشتاد که دیگر من به عنوان فردی دانشگاه رفته – و خودتان غلظت جو سیاسی در دو دانشگاه شهید چمران و علامه طباطبایی را می دانید – خرده آگاهی سیاسی پیدا کرده بودم و تعاملات سیاسی کشور را از نزدیک دنبال می کردم و بعدها می دیدم اصلاح طلبانی که در دوران تحصیل خویش برای آنها سینه چاک می کردم و برایشان شعار می دادم- به هر حال بخشی از آن ناشی از احساسات هم بود اما نه همه آن و شما عذر مرا به عنوان دانشجو در آن زمان می پذیرید- کم کم رو به زوال می گذارند و بر خلاف تصورات و پندارهایم سیر قهقهرایی خویش را می پیموندند. ( این تصور من است و شاید شما با من هم عقیده نباشید).
به هر حال هشت سال آمدند و برای ماندن دست به دامن میر حسین شدند. ابتدا از این ایده استقبال کردم و آن را احیای جنبش اصلاح طلبی قلمداد کردم اما هر چه جلوتر رفتم، می دیدم باید میر حسین دوران کودکی را در ذهن خویش دست نخورده بگذارم و به دنبال کشف دوباره او و متوسل شدن به وی برای به دست گرفتن دوباره پست اجرایی کشور نباشم.
میر حسین با تمام رنگ و لعاب روشنفکری و اصلاح طلبی که داشت و دارد، از نظر من گفته تازه و نوی ندارد و همان به که به گوشه عزلت خویش بسنده کند و سر خویش گیرد و دامن به سیاست نیالاید. میر حسین ( آه که در خاطراتم چه قدر عزیز و دوست داشتنی است) اگر در زمان جنگ نخست وزیر خوبی بود، دیگر اکنون نه زمان جنگ است و نه روزگار نخست وزیری است. معادلات در کشور کاملا دیگرگونه شده است. مدیریت اقتصاد کشور، رویکردهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی مردم ایران تغییر یافته و حتی سبک زندگی عوض شده است و تمامی اینها افکار دیگرگونه می خواهد که وقتی به سابقه میر حسین می نگرم، چندان آن را مناسب شرایط کنونی کشور نمی بینم. میر حسین از قانون سخن می گوید (همان حرف همیشگی خاتمی) بی آنکه پس از دو دهه کنج عزلت گزیدن هنوز به این نتیجه نرسیده است که تا زمانی که جامعه قانونمدار نباشد، سخن از قانون راندن هباءا منثوراست. قانون زمانی قابل اجراست که جامعه بخواهد آن را اجرا کند وگرنه سخن از قانون و نوشتن دهها بلکه صدها مقاله در این باره تنها در حد سخن و نوشته خواهد ماند و هرگز روی واقعیت نخواهد گرفت. تاکنون – و می دانید که موعد انتخابات نزدیک است – نظرگاهی از میر حسین درباره اقتصاد نشنیدم جز سخن درباره اقتصاد اسلامی و مواردی از این قبیل. کاملا موافقم که اقتصاد اسلامی حداقل در حوزه کشورهای اسلامی بسیار موفق عمل کرده و برخی از کشورهای اروپایی نظیر فرانسه در حال واکاوی علل این موفقیت ها هستند. اما میر حسین می داند که اقتصاد جهان سرمایه داری است نه سوسیالیستی که دیگر روزگار آن گذشته است و به تاریخ پیوسته است.
شاید به جرئت بتوان گفت یکی از مهم ترین خطاهای سیاسی دکتر میر حسین پس از آنهمه گوشه نشینی وارد شدن به صحنه انتخابات است. نمی دانم چه قدر میر حسین می داند که دعوت از وی برای شرکت در انتخابات از سوی اصلاح طلبان بیش از آنکه به دلیل دیدگاهها و شرایط کشور باشد، برآمده از ناگزیری آنان است. اصلاح طلبان پس از 12 سال اکنون روی به میر حسین آورده و همچون لولو خورخوره ای – با عرض پوزش از حضور ایشان- از وی برای ترساندن اردوگاه راستی ها بهره می گیرند. اصلاح طلبانی که پس از معرفی معین به عنوان کاندیدای خویش برای انتخابات ریاست جمهوری، به گونه ای غیر مستقیم مرگ زودهنگام خویش را اعلام کردند. شاید پاسخ این باشد که محدودیت های فراروی اصلاح طلبان بر همگان آشکار است. پاسخ شان را با یک سئوال می دهم که آیا انتظار دارید پست ریاست جمهوری را راستی ها دو دستی تقدیمتان کنند؟ طبیعتا محدودیت ها باید باشد و اگر شما بخواهید همه چیز را حاضر و آماده به دست آورید که این دیگر نه اصلاح طلبی که آماده طلبی است. اصلاح طلبانی که معین را معرفی کردند- معینی که نتوانست وزارت علوم را اداره کند – شکست خود در هر حوزه ای را اعلام کرده و امید همه را به ناامیدی بدل کردند.
اما همین عدم اجماع اصلاح طلبان بر سر چهره ای واحد خود نشان از تشتت فکری آنان دارد. اصلاح طلبانی که به کروبی وفا نکردند، از کجا معلوم که چهار سال دیگر به میر حسین وفادار مانند. میر حسینی که از نظر آنان آخرین تیر در ترکش (تیردان) است. سخن دراین باره فراوان است و این مقال را حوصله آن نه.
در هر صورت، میر حسین نباید می آمد، همان طور که خاتمی هم نباید می آمد آنگونه که معین آمد و خیلی زود رفت و واقعا به تعبیر بیهقی باید گفت: میر حسین را "بر این کار که آورد که آب خویش ببرد".
ادامه دارد

۱ نظر:

hamed گفت...

با چه منطق جالبی این قضیه رو به اثبات رسوندید که موسوی و کروبی نبایست میومدن
آدم یهویی ناخوداگاه به این فکر میافته که اگه همه از این منطق استفاده میکردن به این نتیجه میرسیدن که توی این چهار سال مملکت از بدبختی به گل و ببل تبدیل شده و میبایست این دوره فقط و فقط احمدی نژاد دوباره کاندید میشود