امیدوارم خواننده محترمی که مطلب زیر را می خواند، این نکته را از یاد نبرد که نوشتار زیر تنها بنا به شعار و رسالت نت نگار یعنی "خدمت به جویندگان آگاهی" به نگارش درآمده و به معنای جانبداری از یک کاندیدا و مخالفت با دیگری نیست. همچنانکه امیدوارم از مطول بودن آن نیز به ستوه نیاید و ملول نشود.
بیش از یک دهه از شکل گیری جنبش مردمی اصلاح طلبی در ایران می گذرد. امروز دوم خرداد سالروز رای 20 میلیونی ملت ایران به سید محمد خاتمی رهبر اجرایی این جنبش است. فکر می کنم گذشت بیش از یک دهه، برای نقد این جنبش کافی باشد. از این رو نوشتار زیر به نقد و نه انتقاد عملکرد این جنبش می پردازد.
پس از آنکه سید محمد خاتمی با شعار "جوان گرایی و بها دادن به زنان" و کلا مسائل فرهنگی پا به عرصه انتخابات گذارد و توانست رای بیست میلیون از جوانان ایرانی را جذب کند، مردم ایران از دوره پیش از خاتمی یعنی دوره موسوم به سازندگی و رهبر آن شیخ هاشمی رفسنجانی ملول بودند و می کوشیدند تا از آن همه پرداختن به مسائل اقتصادی و فشارهای اقتصادی فارغ شوند و اندکی به جنبه فرهنگی نیز بها دهند. بالاخره اصلاح طلبان زمام وزارتخانه ها را به دست گرفتند و هشت سال با تمام فشارهای ناشی از گروه ها و جناح های راست گرا، این دوره را پشت سر گذاردند.
می کوشم برخلاف ضرب المثل معروف "عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی" ابتدا به "هنر" اصلاح طلبان بپردازم و سپس به "عیب" آنان اشاره کنم. با ورود اصلاح طلبان به عرصه، آنان کوشیدند تا آزادی های مدنی، مطبوعات و به عبارتی آزادی بیان را گسترش بخشند و از محدودیت های دوران هاشمی بکاهند.آنان همچنین درباره مسائل زنان همین رویکرد را اتخاذ کردند و با کاستن از فشارهای تحمیل شده بر نیمی از جمعیت ایران، جایگاهی بهتر از گذشته برای آنان فراهم آورند. این دو مورد برخلاف آنچه خود تصور می کنیم، در ایران آن دوران اقدامی کلان در حد خود به شمار می رفت. همین مسئله آزادی های مدنی و در پی آن شکل گیری نهادهای مردمی و به اصطلاح N.GO در ایران شایسته قدردانی است. هر چند که فکر می کنم این نهادها به طور کاملا مردمی هرگز نتوانسته اند در ایران پا گیرند.
در عرصه منطقه ای و بین المللی، دولت اصلاح طلب خاتمی کوشید تا با اتخاذ رویکرد تنش زدایی و روی آوری به کشورهای عربی همجوار، وجهه ایران را در سطح منطقه ای و بین المللی ترمیم کرده و به میزان بالایی، آن چهره معرفی شده در ایران از رهگذر رسانه های غربی را تعدیل کنند.
بیش از یک دهه از شکل گیری جنبش مردمی اصلاح طلبی در ایران می گذرد. امروز دوم خرداد سالروز رای 20 میلیونی ملت ایران به سید محمد خاتمی رهبر اجرایی این جنبش است. فکر می کنم گذشت بیش از یک دهه، برای نقد این جنبش کافی باشد. از این رو نوشتار زیر به نقد و نه انتقاد عملکرد این جنبش می پردازد.
پس از آنکه سید محمد خاتمی با شعار "جوان گرایی و بها دادن به زنان" و کلا مسائل فرهنگی پا به عرصه انتخابات گذارد و توانست رای بیست میلیون از جوانان ایرانی را جذب کند، مردم ایران از دوره پیش از خاتمی یعنی دوره موسوم به سازندگی و رهبر آن شیخ هاشمی رفسنجانی ملول بودند و می کوشیدند تا از آن همه پرداختن به مسائل اقتصادی و فشارهای اقتصادی فارغ شوند و اندکی به جنبه فرهنگی نیز بها دهند. بالاخره اصلاح طلبان زمام وزارتخانه ها را به دست گرفتند و هشت سال با تمام فشارهای ناشی از گروه ها و جناح های راست گرا، این دوره را پشت سر گذاردند.
می کوشم برخلاف ضرب المثل معروف "عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی" ابتدا به "هنر" اصلاح طلبان بپردازم و سپس به "عیب" آنان اشاره کنم. با ورود اصلاح طلبان به عرصه، آنان کوشیدند تا آزادی های مدنی، مطبوعات و به عبارتی آزادی بیان را گسترش بخشند و از محدودیت های دوران هاشمی بکاهند.آنان همچنین درباره مسائل زنان همین رویکرد را اتخاذ کردند و با کاستن از فشارهای تحمیل شده بر نیمی از جمعیت ایران، جایگاهی بهتر از گذشته برای آنان فراهم آورند. این دو مورد برخلاف آنچه خود تصور می کنیم، در ایران آن دوران اقدامی کلان در حد خود به شمار می رفت. همین مسئله آزادی های مدنی و در پی آن شکل گیری نهادهای مردمی و به اصطلاح N.GO در ایران شایسته قدردانی است. هر چند که فکر می کنم این نهادها به طور کاملا مردمی هرگز نتوانسته اند در ایران پا گیرند.
در عرصه منطقه ای و بین المللی، دولت اصلاح طلب خاتمی کوشید تا با اتخاذ رویکرد تنش زدایی و روی آوری به کشورهای عربی همجوار، وجهه ایران را در سطح منطقه ای و بین المللی ترمیم کرده و به میزان بالایی، آن چهره معرفی شده در ایران از رهگذر رسانه های غربی را تعدیل کنند.
در کل، دولت اصلاح طلب برخلاف دولت رفسنجانی که دولتی اقتصادی و کارگزار بود، دولتی فرهنگی و فرهنگ پیشه بود و می توان آن را با تسامح زیاد "دولت روشنفکر" نامید؛ بنابراین بیش از آنکه به اقتصاد خرد و کلان بها دهد، کوشید بر فرهنگ در حوزه ها و جلوه های گوناگون آن تاکید کند. در این میان، نباید عملکرد وزارت ارشاد آقای مهاجرانی و واقع گرایی آن را نادیده گرفت.
دولت اصلاحات با تمرکز بر کار فرهنگی بر آگاهی سیاسی و فرهنگی مردم ایران افزود و ظرفیت های آنان را توسعه بخشید و توانست تعامل با تفکر دیگری را در میان آنان جا بیندازد و این به نوبه خود بسیار ارجمند است.البته فشارهای جناح راست و تنگناهایی که از سوی این گروه بر اصلاح طلبان وارد می شد، باعث کارشکنی در روند فعالیت هایشان می شد و آنان نمی توانستند به نحو مطلوب اهداف خود را تحقق بخشند.
پرده برداشتن از قتل های زنجیره ای و اطلاع رسانی شفاف به مردم، یکی از درخشان ترین عملکردهای اصلاح طلبان است که نباید از آن غافل ماند و از این بابت شایسته قدردانی اند.
حال به نقاط ضعف اصلاح طلبان می رسیم: در همین ابتدای سخن باید گفت که رای 20 میلیونی به خاتمی برآیند تمرکز دولت هاشمی بر اقتصاد بود. اقتصادی که طاقت مردم را فرسوده بود و آنان را به جستجوی روزنه ای واداشته بود و چه روزنه ای بهتر از خاتمی آنهم خاتمی بهره مند از چهره ای کاریزماتیک.فردی فرهنگی و به اصطلاح"روشنفکر" و طرفدار اصلاحات. بنابراین می توان نتیجه گرفت اصلاح طلبان با پلکان رفسنجانی و بر دوش او به قدرت رسیدند، همان کاری که بعدها احمدی نژاد کرد و روی دوش آقای خاتمی بالا آمد و قدرت اجرایی را به دست گرفت. اصلاح طلبان پیش از آمدن به صحنه، عملکرد خاصی نداشتند تا بتوان گفت کارنامه عملکردشان آنها را به قدرت رساند.
اما آنان به رغم عملکرد فرهنگی خویش در سطح کشور، گزینه اقتصاد را مغفول گذاردند و غافل از این نکته بودند که مردم گرسنه، از "گفت و گوی تمدنها" هیچ سردر نخواهند آورد و تا زمانی که دو مقوله اقتصاد و فرهنگ با هم همراه نباشند، هیچ کدام سودی به حال مردم نخواهد داشت. درست است که ایرانیان به دنبال روزنه ای فرهنگی می گشتند اما آنان نمی خواستند که در مقابل، روزنه اقتصاد بر آنها بسته شود.
در هر حال، اصلاح طلبان از این نکته غافل ماندند و حتی در هنگام مذاکرات هسته ای با طرف غربی نتوانستند در مقابل کوتاه آمدن های خویش، امتیازی از غرب بگیرند. دیشب برنامه ای مستند درباره ایران و غرب از الجزیره پخش می شد. در بخشی از این برنامه، یوشکا فیشر با اشاره به سفر خود و همتایان انگلیسی و فرانسوی خویش به تهران و شکست مذاکرات با حسن روحانی و اینکه درمقابل گرفتن امتیاز از ایران، حاضر به مذاکره با آقای خاتمی شدیم، می افزاید: "ما سیاست مداران زیرکی بودیم."
اما متاسفانه کوتاه آمدن های دولت خاتمی در برابر غرب و همزمانی آن با دولت تندرو در آمریکا و وجود افرادی نظیر جان بولتون و دیک چنی نتوانست امتیازی اقتصادی را نصیب ایران سازد و از این رو، اصلاح طلبان در این گزینه چندان نتوانستند موفق عمل کنند.
در کنار اینها، اگر بخواهیم به فرد رئیس جمهور بپردازیم باید بگوییم: آقای خاتمی رئیس جمهور خوبی است اما نه برای ایران بلکه برای سوئد و نروژ و فنلاند که اقتصاد موفقی دارند و در آنها گروه های فشار به میزان زیادی بر دولت اعمال فشار نمی کنند و کتابخوانان خوبی هستند.
پرده برداشتن از قتل های زنجیره ای و اطلاع رسانی شفاف به مردم، یکی از درخشان ترین عملکردهای اصلاح طلبان است که نباید از آن غافل ماند و از این بابت شایسته قدردانی اند.
حال به نقاط ضعف اصلاح طلبان می رسیم: در همین ابتدای سخن باید گفت که رای 20 میلیونی به خاتمی برآیند تمرکز دولت هاشمی بر اقتصاد بود. اقتصادی که طاقت مردم را فرسوده بود و آنان را به جستجوی روزنه ای واداشته بود و چه روزنه ای بهتر از خاتمی آنهم خاتمی بهره مند از چهره ای کاریزماتیک.فردی فرهنگی و به اصطلاح"روشنفکر" و طرفدار اصلاحات. بنابراین می توان نتیجه گرفت اصلاح طلبان با پلکان رفسنجانی و بر دوش او به قدرت رسیدند، همان کاری که بعدها احمدی نژاد کرد و روی دوش آقای خاتمی بالا آمد و قدرت اجرایی را به دست گرفت. اصلاح طلبان پیش از آمدن به صحنه، عملکرد خاصی نداشتند تا بتوان گفت کارنامه عملکردشان آنها را به قدرت رساند.
اما آنان به رغم عملکرد فرهنگی خویش در سطح کشور، گزینه اقتصاد را مغفول گذاردند و غافل از این نکته بودند که مردم گرسنه، از "گفت و گوی تمدنها" هیچ سردر نخواهند آورد و تا زمانی که دو مقوله اقتصاد و فرهنگ با هم همراه نباشند، هیچ کدام سودی به حال مردم نخواهد داشت. درست است که ایرانیان به دنبال روزنه ای فرهنگی می گشتند اما آنان نمی خواستند که در مقابل، روزنه اقتصاد بر آنها بسته شود.
در هر حال، اصلاح طلبان از این نکته غافل ماندند و حتی در هنگام مذاکرات هسته ای با طرف غربی نتوانستند در مقابل کوتاه آمدن های خویش، امتیازی از غرب بگیرند. دیشب برنامه ای مستند درباره ایران و غرب از الجزیره پخش می شد. در بخشی از این برنامه، یوشکا فیشر با اشاره به سفر خود و همتایان انگلیسی و فرانسوی خویش به تهران و شکست مذاکرات با حسن روحانی و اینکه درمقابل گرفتن امتیاز از ایران، حاضر به مذاکره با آقای خاتمی شدیم، می افزاید: "ما سیاست مداران زیرکی بودیم."
اما متاسفانه کوتاه آمدن های دولت خاتمی در برابر غرب و همزمانی آن با دولت تندرو در آمریکا و وجود افرادی نظیر جان بولتون و دیک چنی نتوانست امتیازی اقتصادی را نصیب ایران سازد و از این رو، اصلاح طلبان در این گزینه چندان نتوانستند موفق عمل کنند.
در کنار اینها، اگر بخواهیم به فرد رئیس جمهور بپردازیم باید بگوییم: آقای خاتمی رئیس جمهور خوبی است اما نه برای ایران بلکه برای سوئد و نروژ و فنلاند که اقتصاد موفقی دارند و در آنها گروه های فشار به میزان زیادی بر دولت اعمال فشار نمی کنند و کتابخوانان خوبی هستند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر