این روزها ایران و دست کم تهران شاهد تجمعات روزانه در اعتراض و تایید نتایج انتخابات ریاست جمهوری است. در حالی که طرفداران دولت در یکی از میدان های پایتخت گردهم می آیند و شعارهای طرفداری از محمود احمدی نژاد را سر می دهند، در گوشه ای دیگر از تهران، طرفداران میر حسین موسوی در مخالفت با نتایج انتخابات، تجمع خود را برگزار می کنند.
فارغ از تمامی رویارویی ها و اختلافات بر سر نتایج در داخل ایران، تاکنون قدرت های منطقه ای و بین المللی نسبت به این نتایج واکنش واضح و شفاف و آشکاری از خود بروز نداده اند و در این میان، ایالات متحده آمریکا به عنوان یکی از ابرقدرت های جهانی که مواضع خود را در قبال رویدادها و رخدادهای جهان و به ویژه منطقه استراتژیک خاورمیانه ابراز و اعلام می کند، تاکنون و پس از حدود یک هفته از اعلام نتایج بحث انگیز انتخابات ایران، هیچ موضع رسمی و شفافی اتخاذ نکرده و سوای برخی اظهار نظرها از سوی مقامات آن و حتی پرزیدنت اوباما، بیانیه یا موضعی رسمی صادر و اعلام نشده است.
خودداری واشینگتن از اظهار نظر رسمی در این باره، برای برخی و به ویژه آنانی که تصور می کنند آمریکا به چشم دشمن به ایران می نگرد و به محض یافتن فرصتی، نظام ایران را یا هدف حمله قرار خواهد داد یا آن را از میان خواهد برداشت، سئوال انگیز شده است.
برای یافتن پاسخ به این سئوال که بی تردید در تاریخ ایران ثبت خواهد شد، آگاهی از برخی نکات و مسائل ضروری است.
1- ایالات متحده آمریکا به عنوان یکی از ابرقدرت های جهانی و شاید تنها ابرقدرت کنونی دنیا برای اعلام موضع و دیدگاه خود در قبال رویدادهای جهانی به ویژه در خاورمیانه همواره مصالح و منافع خود را در نظر می گیرد و سپس اظهار نظر صریح و رسمی می کند. برای نمونه، در سودان به رغم تمامی تلاش های دادگاه جنایات بین الملل برای بازداشت عمر حسن البشیر رئیس جمهور سودان که او را به قتل عام جمعی و مواردی از این دست متهم کرده است، واشینگتن باب مذاکره با این کشور را گشود و فرستاده خود را راهی خرطوم کرد و تمامی تلاش های دادگاه تاکنون بی نتیجه مانده است و تنها در دوره ای معین و مشخص، ایالات متحده این اتهامات و این مسئله را مطرح کرد اما زمانی که دید سودان در حال حاضر قادر به تعامل با واشینگتن و برخوردار از برخی امتیازات و برگه های برنده است، از اعمال فشار و در نتیجه بازداشت البشیر خودداری کرد. نمونه دیگر سوریه است. اینکه می بینید در شرایط کنونی هر از گاهی فرستادگان آمریکا راهی دمشق می شوند و جان کری موضوع مذاکره با این کشور را مطرح می کند و دیگر مسائل که بر ناظران سیاسی آشکار است، ناشی از این موضوع است که در دوره کنونی مصالح و منافع کاخ سفید اقتضا می کند که از این کانال با دمشق تعامل و رفتار کند و از هرگونه رفتار غیر دیپلماتیک و اقدام مثلا نظامی علیه سوریه خودداری کند.
2- دولت جدید آمریکا به رهبری باراک اوباما به رغم دولت سلف خود یعنی بوش می کوشد تا واقعگرایی را جانشین رادیکالیسم سیاسی سازد و از روی آوری به رویکرد نئومحافظه کاران خودداری کند. این راهبرد و رویکرد اقتضا می کند که دولت اوباما متناسب با شرایط و اوضاع هر کشوری با آن کشور تعامل کند. به یاد آورید سخنان اوباما در قاهره را، زمانی که می گفت: "ما می دانیم که می باید شرایط و اوضاع داخلی هر کشور را در نظر گیریم و نباید ایده های خود را بدون در نظر داشتن این نکته تحمیل کنیم." از همین روست که آمریکا درباره حقوق بشر یا دیکتاتوری در کشورهایی نظیر مصر یا عربستان سعودی سخنی نمی گوید. چرا که دیکتاتوری های حاکم تا زمانی که منافع و مصالح واشینگتن را تامین می کنند، باید برقرار باشند و چه غمی از وجود آنها تا زمانی که این منافع و مصالح را تهدید نمی کنند. در تعامل با ایران نیز مسئله اینگونه است: می باید با واقع گرایی با ایران برخورد کرد و اکنون که شرایط اقتضا می کند از باب مذاکره با تهران وارد شد، دیگر اقدام نظامی وجه و جایگاهی ندارد و می باید کانال مذاکره را گشود.
3- در این میان جایگاه و موقعیت استراتژیک ایران برای تامین مصالح آمریکا امری بسیار حیاتی و تعیین کننده است. افزون بر اینها، آمریکا بر مبنای همان اصل واقع گرایی می کوشد تا بیشترین استفاده را از ایران و موقعیت و نقش آن در منطقه ببرد. از رهگذر ایران می توان اوضاع در فلسطین، لبنان و عراق را آرام کرد و از خلال ایران است که آمریکا می تواند امکانات نیروهای ناتو را فراهم سازد. در باره گزینه نخست باید گفت که نزدیک شدن واشینگتن به تهران می تواند به آرامش اوضاع در عراق و لبنان و نیز سوق دادن مذاکرات اسراییل و فلسطین به سوی یافتن راه حل نهایی و پایان این مسئله منجر شود. حال که چنین است، چه دلیلی دارد که سخن از برانداختن نظام در ایران برانیم. گزینه دومین را نیز باید اینگونه فهمید که ارسال کمک و تجهیزات به ناتو در افغانستان از طریق کشورهای قفقاز هر چند آسان می نماید اما کارشکنی های روسیه و نیز شرایط آب و هوایی این منطقه در زمستان و یخبندان حاکم بر آن باعث تاخیر و دشواری در روند ارسال این کمک ها و تجهیزات می شود. و تنها راه ممکن ایران است که مرزی 850 کیلومتری با افغانستان دارد و از این رو می باید با ایران از کانال تعامل نرم و آرام وارد شد.
4- فرسوده شدن ماشین جنگی آمریکا در عراق و افغانستان و اعتراض افکار عمومی آمریکا به طولانی شدن جنگ علیه تروریسم در منطقه خاورمیانه هیچ انگیزه ای برای واشینگتن نمی گذارد که هرگونه جنگ یا اقدامی نظامی را کلید زند. از این رو سخن راندن از جنگ علیه ایران در شرایط کنونی برای سیاستمداران آمریکایی بسیار خنده دار است. جالب اینجاست که جناب احمدی نژاد در مناظره های خود با اصلاح طلبان بر این نکته پای می فشرد که ما کاری کرده ایم که واشیتنگن از هرگونه جنگ علیه ایران نمی ترسد. غافل از اینکه – و شاید می دانست و نمی خواست بگوید- شرایط به گونه ای است که آمریکایی ها دست به اقدام نظامی نخواهند زد.
5- برنامه هسته ای ایران نکته دیگری است که نباید از آن غافل ماند. خانم هیلاری کلینتون در آخرین اظهار نظر خود درباره اوضاع در ایران گفته است: انتخابات مسئله ای داخلی است. تمام تلاش ما این است که ایران به بمب هسته ای دست نیابد. این موضع آمریکاست.
میر حسین موسوی و کلا اصلاح طلبان هر قدر هم سخن از تعامل با غرب و آمریکا بزنند، آمریکا اما به این مواضع و اظهارات توجهی نمی کند. از نگاه آمریکا هیچ کشوری دشمن نیست. واشینگتن اگر شرایط اقتضا می کرد از اصلاح طلبان حمایت می کرد اما شرایط اکنون به گونه ای است که باید اصلاح طلبان را تنها گذارد و جانب دولت ایران یعنی احمدی نژاد را بگیرد. از این رو اصلاح طلبان نباید چندان به مواضع کشورهای غربی و به طور مشخص ایالات متحده درباره اوضاع در ایران دل ببندند و آنانی که فکر می کنند آمریکا همواره طرف مردم و مطالبات مردم را می گیرد، باید دیدگاه خود را تصحیح کنند. چرا که آمریکا در وهله نخست منافع و مصالح خود را می بیند و سپس اظهار نظر و موضع رسمی خود را اعلام می کند.
فارغ از تمامی رویارویی ها و اختلافات بر سر نتایج در داخل ایران، تاکنون قدرت های منطقه ای و بین المللی نسبت به این نتایج واکنش واضح و شفاف و آشکاری از خود بروز نداده اند و در این میان، ایالات متحده آمریکا به عنوان یکی از ابرقدرت های جهانی که مواضع خود را در قبال رویدادها و رخدادهای جهان و به ویژه منطقه استراتژیک خاورمیانه ابراز و اعلام می کند، تاکنون و پس از حدود یک هفته از اعلام نتایج بحث انگیز انتخابات ایران، هیچ موضع رسمی و شفافی اتخاذ نکرده و سوای برخی اظهار نظرها از سوی مقامات آن و حتی پرزیدنت اوباما، بیانیه یا موضعی رسمی صادر و اعلام نشده است.
خودداری واشینگتن از اظهار نظر رسمی در این باره، برای برخی و به ویژه آنانی که تصور می کنند آمریکا به چشم دشمن به ایران می نگرد و به محض یافتن فرصتی، نظام ایران را یا هدف حمله قرار خواهد داد یا آن را از میان خواهد برداشت، سئوال انگیز شده است.
برای یافتن پاسخ به این سئوال که بی تردید در تاریخ ایران ثبت خواهد شد، آگاهی از برخی نکات و مسائل ضروری است.
1- ایالات متحده آمریکا به عنوان یکی از ابرقدرت های جهانی و شاید تنها ابرقدرت کنونی دنیا برای اعلام موضع و دیدگاه خود در قبال رویدادهای جهانی به ویژه در خاورمیانه همواره مصالح و منافع خود را در نظر می گیرد و سپس اظهار نظر صریح و رسمی می کند. برای نمونه، در سودان به رغم تمامی تلاش های دادگاه جنایات بین الملل برای بازداشت عمر حسن البشیر رئیس جمهور سودان که او را به قتل عام جمعی و مواردی از این دست متهم کرده است، واشینگتن باب مذاکره با این کشور را گشود و فرستاده خود را راهی خرطوم کرد و تمامی تلاش های دادگاه تاکنون بی نتیجه مانده است و تنها در دوره ای معین و مشخص، ایالات متحده این اتهامات و این مسئله را مطرح کرد اما زمانی که دید سودان در حال حاضر قادر به تعامل با واشینگتن و برخوردار از برخی امتیازات و برگه های برنده است، از اعمال فشار و در نتیجه بازداشت البشیر خودداری کرد. نمونه دیگر سوریه است. اینکه می بینید در شرایط کنونی هر از گاهی فرستادگان آمریکا راهی دمشق می شوند و جان کری موضوع مذاکره با این کشور را مطرح می کند و دیگر مسائل که بر ناظران سیاسی آشکار است، ناشی از این موضوع است که در دوره کنونی مصالح و منافع کاخ سفید اقتضا می کند که از این کانال با دمشق تعامل و رفتار کند و از هرگونه رفتار غیر دیپلماتیک و اقدام مثلا نظامی علیه سوریه خودداری کند.
2- دولت جدید آمریکا به رهبری باراک اوباما به رغم دولت سلف خود یعنی بوش می کوشد تا واقعگرایی را جانشین رادیکالیسم سیاسی سازد و از روی آوری به رویکرد نئومحافظه کاران خودداری کند. این راهبرد و رویکرد اقتضا می کند که دولت اوباما متناسب با شرایط و اوضاع هر کشوری با آن کشور تعامل کند. به یاد آورید سخنان اوباما در قاهره را، زمانی که می گفت: "ما می دانیم که می باید شرایط و اوضاع داخلی هر کشور را در نظر گیریم و نباید ایده های خود را بدون در نظر داشتن این نکته تحمیل کنیم." از همین روست که آمریکا درباره حقوق بشر یا دیکتاتوری در کشورهایی نظیر مصر یا عربستان سعودی سخنی نمی گوید. چرا که دیکتاتوری های حاکم تا زمانی که منافع و مصالح واشینگتن را تامین می کنند، باید برقرار باشند و چه غمی از وجود آنها تا زمانی که این منافع و مصالح را تهدید نمی کنند. در تعامل با ایران نیز مسئله اینگونه است: می باید با واقع گرایی با ایران برخورد کرد و اکنون که شرایط اقتضا می کند از باب مذاکره با تهران وارد شد، دیگر اقدام نظامی وجه و جایگاهی ندارد و می باید کانال مذاکره را گشود.
3- در این میان جایگاه و موقعیت استراتژیک ایران برای تامین مصالح آمریکا امری بسیار حیاتی و تعیین کننده است. افزون بر اینها، آمریکا بر مبنای همان اصل واقع گرایی می کوشد تا بیشترین استفاده را از ایران و موقعیت و نقش آن در منطقه ببرد. از رهگذر ایران می توان اوضاع در فلسطین، لبنان و عراق را آرام کرد و از خلال ایران است که آمریکا می تواند امکانات نیروهای ناتو را فراهم سازد. در باره گزینه نخست باید گفت که نزدیک شدن واشینگتن به تهران می تواند به آرامش اوضاع در عراق و لبنان و نیز سوق دادن مذاکرات اسراییل و فلسطین به سوی یافتن راه حل نهایی و پایان این مسئله منجر شود. حال که چنین است، چه دلیلی دارد که سخن از برانداختن نظام در ایران برانیم. گزینه دومین را نیز باید اینگونه فهمید که ارسال کمک و تجهیزات به ناتو در افغانستان از طریق کشورهای قفقاز هر چند آسان می نماید اما کارشکنی های روسیه و نیز شرایط آب و هوایی این منطقه در زمستان و یخبندان حاکم بر آن باعث تاخیر و دشواری در روند ارسال این کمک ها و تجهیزات می شود. و تنها راه ممکن ایران است که مرزی 850 کیلومتری با افغانستان دارد و از این رو می باید با ایران از کانال تعامل نرم و آرام وارد شد.
4- فرسوده شدن ماشین جنگی آمریکا در عراق و افغانستان و اعتراض افکار عمومی آمریکا به طولانی شدن جنگ علیه تروریسم در منطقه خاورمیانه هیچ انگیزه ای برای واشینگتن نمی گذارد که هرگونه جنگ یا اقدامی نظامی را کلید زند. از این رو سخن راندن از جنگ علیه ایران در شرایط کنونی برای سیاستمداران آمریکایی بسیار خنده دار است. جالب اینجاست که جناب احمدی نژاد در مناظره های خود با اصلاح طلبان بر این نکته پای می فشرد که ما کاری کرده ایم که واشیتنگن از هرگونه جنگ علیه ایران نمی ترسد. غافل از اینکه – و شاید می دانست و نمی خواست بگوید- شرایط به گونه ای است که آمریکایی ها دست به اقدام نظامی نخواهند زد.
5- برنامه هسته ای ایران نکته دیگری است که نباید از آن غافل ماند. خانم هیلاری کلینتون در آخرین اظهار نظر خود درباره اوضاع در ایران گفته است: انتخابات مسئله ای داخلی است. تمام تلاش ما این است که ایران به بمب هسته ای دست نیابد. این موضع آمریکاست.
میر حسین موسوی و کلا اصلاح طلبان هر قدر هم سخن از تعامل با غرب و آمریکا بزنند، آمریکا اما به این مواضع و اظهارات توجهی نمی کند. از نگاه آمریکا هیچ کشوری دشمن نیست. واشینگتن اگر شرایط اقتضا می کرد از اصلاح طلبان حمایت می کرد اما شرایط اکنون به گونه ای است که باید اصلاح طلبان را تنها گذارد و جانب دولت ایران یعنی احمدی نژاد را بگیرد. از این رو اصلاح طلبان نباید چندان به مواضع کشورهای غربی و به طور مشخص ایالات متحده درباره اوضاع در ایران دل ببندند و آنانی که فکر می کنند آمریکا همواره طرف مردم و مطالبات مردم را می گیرد، باید دیدگاه خود را تصحیح کنند. چرا که آمریکا در وهله نخست منافع و مصالح خود را می بیند و سپس اظهار نظر و موضع رسمی خود را اعلام می کند.
۱ نظر:
یک مقدار بزرگتر بنویسید تا در حق چشمهای ما هم لطفی کرده باشید.
ارسال یک نظر