در زمانه ای که اغلب اندیشه ورزان و قلم به دستان و فرهیختگان تمام هم و غم خود را معطوف پرداختن به اندیشه و ادب و هنر غرب کرده اند و بر ادب و هنر و اندیشه همسایگان و هم کیشان خود چشم بسته اند، مسئولیت آنانی که این دو زبان عربی و فارسی را می دانند، دو چندان می شود. اما قبل از پرداختن به این مسئله، باید به نکته ای اشاره کنم که شما خواننده گرامی به محض خواندن جمله نخستین آن را در ذهن، مرور خواهید کرد: اکنون دنیا دست غرب است و هر چه تولید اندیشه و فکر و ادب و هنر است، همه از غرب می آید. این را بنده کاملا قبول دارم و در آن جای تردیدی نیست. اما واقعا باید آن قدر به این نکته ایمان و باور و اعتقاد داشت که سوای آن را دیگر نپذیریم و تنها و تنها به آن ایمان و باور داشته باشیم. شاخص ترین کالایی که ما طی یکصدسال اخیر از غرب وارد کرده ایم و به وارد کردنش می بالیم، موضوع دمکراسی است. دمکراسی در ابتدایی ترین شکل آن می گوید که " من و دیگری"، نه فقط من به تنهایی. اگر به این وجه ابتدایی این کالا وارداتی بپردازیم، متوجه می شویم که ما تنها در فرم و قالب آن را وارد کرده ایم و ضمیمه زندگی خویش کرده ایم وگرنه در عمل بدان عمل نکرده ایم. ما چنان شیفته و اسیر و دلبسته غرب شده ایم که دیکتاتوری نگرشی و استبداد نگاه ما بر کل این کالای وارداتی غالب آمده است و جز غرب (همان دیکتاتوری نگرشی) هیچ فرهنگ و تمدن دیگری را نمی بینیم حتی خودمان را.
من در اینجا قصد پرداختن به رابطه میان جهان عرب و ایرانیان را نداریم و حتی قائل به تمایز میان آنان نیستم که به این موضوع بپردازم بلکه آنان را ملتی واحد می دانم که فارغ از اشتراکات دینی، مهم ترین نقطه اشتراکی اشان تمدن است. صرف نظر از اینکه تاریخ ما را یهودیان نگاشته اند ( من یهود ستیز نیستم) نمونه اش گیرشمن و بسیاری دیگر هستند، تمدن ایرانی عربی یکی است و حوزه جغرافیایی واحد آنان، این دو ملت را واحد کرده است. در این زمینه نه تمدنی وارداتی در میان بوده است و نه شکاف و فاصله فرهنگی. جنگ را معیار مناقشه قرار ندهید چرا که جنگ میان تمامی ملت های هم نژاد و هم تمدن به وقوع می پیوندد.(به یاد آورید جنگ های میان اروپاییان از روزگاران کهن تا جنگ های جهانی اول و دوم که در تاریخ ملت های مشرق زمین سابقه ندارد)
بنابر آنچه آمد، هر اندازه که ما به تمدن و فرهنگ غربی می پردازیم و این را باید به فال نیک گرفت اما نباید از تمدن و فرهنگ خودی هم غافل ماند و می باید دست کم نیم نگاهی هم بدان انداخت.در این بین مسئولیت مترجمان دو چندان می شود و مترجمان زبان های عربی و فارسی می باید آنچنان کار کنند که بتوانند حداقل چند نفری را به فرهنگ و تمدن عربی ایرانی واحد آگاه سازند. خود نمی دانم تا چه اندازه در این زمینه موفق بوده ام اما از این به بعد توجه به این امر یکی از نقاط مهم "نت نگار" خواهد بود تا پیوند گسسته شده دوباره بر عهد پیشین خود آید.
قصد تطویل کلام را ندارم و تنها به نقل ترجمه این شعر خانم سعاد الصباح شاعر کویتی بسنده می کنم:
"آفرینش"
ادیان همه از رهگذر ارث به ما می رسند
مگر عشق
زیرا عشق تنها دینی است
که پیامبرانش را خود می آفریند.
به امید روزگاری خوش
20-11-09 یا همان 29-08-88
من در اینجا قصد پرداختن به رابطه میان جهان عرب و ایرانیان را نداریم و حتی قائل به تمایز میان آنان نیستم که به این موضوع بپردازم بلکه آنان را ملتی واحد می دانم که فارغ از اشتراکات دینی، مهم ترین نقطه اشتراکی اشان تمدن است. صرف نظر از اینکه تاریخ ما را یهودیان نگاشته اند ( من یهود ستیز نیستم) نمونه اش گیرشمن و بسیاری دیگر هستند، تمدن ایرانی عربی یکی است و حوزه جغرافیایی واحد آنان، این دو ملت را واحد کرده است. در این زمینه نه تمدنی وارداتی در میان بوده است و نه شکاف و فاصله فرهنگی. جنگ را معیار مناقشه قرار ندهید چرا که جنگ میان تمامی ملت های هم نژاد و هم تمدن به وقوع می پیوندد.(به یاد آورید جنگ های میان اروپاییان از روزگاران کهن تا جنگ های جهانی اول و دوم که در تاریخ ملت های مشرق زمین سابقه ندارد)
بنابر آنچه آمد، هر اندازه که ما به تمدن و فرهنگ غربی می پردازیم و این را باید به فال نیک گرفت اما نباید از تمدن و فرهنگ خودی هم غافل ماند و می باید دست کم نیم نگاهی هم بدان انداخت.در این بین مسئولیت مترجمان دو چندان می شود و مترجمان زبان های عربی و فارسی می باید آنچنان کار کنند که بتوانند حداقل چند نفری را به فرهنگ و تمدن عربی ایرانی واحد آگاه سازند. خود نمی دانم تا چه اندازه در این زمینه موفق بوده ام اما از این به بعد توجه به این امر یکی از نقاط مهم "نت نگار" خواهد بود تا پیوند گسسته شده دوباره بر عهد پیشین خود آید.
قصد تطویل کلام را ندارم و تنها به نقل ترجمه این شعر خانم سعاد الصباح شاعر کویتی بسنده می کنم:
"آفرینش"
ادیان همه از رهگذر ارث به ما می رسند
مگر عشق
زیرا عشق تنها دینی است
که پیامبرانش را خود می آفریند.
به امید روزگاری خوش
20-11-09 یا همان 29-08-88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر