پیش از ورود به این مبحث فراخ و دراز دامن باید این نکته را یادآوری کنم که بنده نه حوزوی هستم و نه دین گرا به آن معنای احتمالی موجود در ذهن شما. تمامی آنچه در این وبلاگ می آورم نتیجه مطالعه و خوانش برخی متون در این جا و آن جاست. همین و بس.
اما زنده به گور کردن دختران پیش از اسلام سنتی انگاشته می شود که در میان ملت عرب رایج بوده است و تو گویی این امت هر دختری که زاده می شد را به محض ولادت به گور می سپرده است. در اینجا قصد شفاف کردن موضوع را دارم. برای همین هم کافی است شما درنگی در قرآن این کتاب ارجمند آسمانی بکنید تا متوجه شوید تصورات و پنداشته های ما صرفا کلی هستند و تعمیم ناپذیر.
واقعا اگر ملت عرب دختران خود را زنده به گور می کرده است، پس چگونه توالد و زاد و ولد می کرده است و چگونه هر فرد در آن روزگار می توانسته است با بیش از یک زن ازدواج کند؟ یادتان نرود در قرآن آمده است: "وإذا المؤودة سئلت* بأي ذنب قتلت". و حتي نگفته است:"وإذا المؤودة سألت". به عبارتی فعل را به صیغه مجهول آورده و نه معلوم. در واقع کنش سوال را به طور کامل از آن دختران ستانده است. این در حالی است که مفسران در این باره مواضع و نظرات مختلف بیان کرده اند.نکته مهم تر آنکه در هیچ کدام از منابع به دست آمده قبل از اسلام، منبعی موثوق دال بر این کار وجود ندارد و هر آنچه در این زمینه وجود دارد همگی متعلق به روزگار موسوم به روزگار تدوین یعنی قرن دوم هجری (بعد از اسلام) است.
نکته دیگر اینکه این ادعا را چگونه می توان پذیرفت در حالی که برخی از قبایل عرب به نام زنان موسوم شده اند: قبیله کنده، بنی ساعده، بنی امیه (امیه مصغر ام یعنی مادر) وثعلبه. و چگونه است که زنانی در میان امت عرب از هر دو گروه کافر و مسلمان شهره شده اند: خدیجه بنت خویلد همسر پیغمبر و هند دختر ابو سفیان مادر معاویه. وبا توجه به تاثیر گذاری و جایگاه این زنان در جامعه آن روز عرب، این سئوال مطرح است که آیا این زنان اجازه می داده اند همجنسان شان زنده به گور شوند و این زنان خود اصلا چگونه به این سن و این جایگاه دست یافته اند آنهم در روزگاری که دختران را زنده به گور می کرده اند.
یادمان نرود بعد از رحلت پیغمبر زنی به نام سجاح ادعای پیغمبری و نبوت کرد و به "متنبیه" شهرت یافت. نکته دیگر اینکه عرب در روزگار قبل از اسلام، پیش از همه چیز عنصر مونث را معبود خود قرار داده بود: عزی، منات و لات، سه بتی و الهه ای که در قرآن در سوره نجم از آنها یاد شده و دقیقا بعد از آیه ای که در آن به معراج و تقرب به خداوند "قاب قوسین أو أدنی" اشاره رفته است که می باید درباره این تسلسل آیات و معانی آنها درنگی کرد و نباید نظرات مفسر معروف طبری در تفسیر معروف خود را ملاک و معیار قرار داد وگرنه ما را به دیدگاه هایی نه چندان متناسب با شأن اسلام سوق خواهد داد. یادمان نرود که تفسیر طبری در روزگاری نوشته شد که شعوبیه رایج بود و این تالیف بیش از آنکه عالمانه باشد، واکنشی به شعوبیه گری بنی امیه بوده است.
امید که این جستار توانسته باشد این زوایه تاریک از تاریخ قبل از اسلام را روشن کرده باشد.
اقتباس از کتاب "سایه افعی" از نویسنده "مسیحی" مصری یوسف زیدان.
به امید روزگاری خوش
10-01-01 یا همان 11-10-88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر