پس از مغولان سرزمین ایران را از شرق به غرب درنوردیدند و شهرهای آن را با خاک یکسان کردند، پیامدهای آن یکی پس از دیگری و سایه به سایه مغولان ظهور می کرد و دامن مردمان این سرزمین را می گرفت. تا پیش از تاخت و تاز مغولان، ایرانیان اگر مردمی اندیشه ورز و آسوده خاطر بودند، بعد از این تاخت و تاز، دیگر نه اندیشه ای ماند و نه خاطری آسوده. اندیشه ورزی رخت بربست و سرخوردگی جانشین شد.
در سایه این رخداد تاریخی که تا قرن ها بعد، چرخ حرکت و خیزش ایران بعد از اسلام را متوقف کرد و تسلیم شدن به قضا و قدر و تسری یافتن یأس و ناامیدی و انتظار مرگ تازیانه بر قامت جامعه ایران نواخت.روی آوری به خانقاه ها و عرفان گرایی و تصوف و فرار از واقعیت های جامعه به سوی زهد و پناه بردن به معشوق ازلی برای تسکین آلام و دردهای بنیان کن اجتماعی راه حلی بود که ایرانی سرگردان در آن روزگار بدان دست یازید. درنگی در تولیدات فرهنگی پس از تاخت و تاز مغولان در ایران نمایانگر بخش کوچکی از این عقب گرد تاریخی است. آثار ادبی و تاریخی نه نظمی داشت و نه نسقی. داده های تاریخی در آثار و کتب بی اساس و بی پایه بود. لغزش های فراوان در نگارش تاریخ و بی تعهدی به نقل تاریخ به نحو صحیح و بی هیچ تحریفی در جای جای این آثار دیده می شود. شاید این امر ناشی از به آتش کشیده شدن کتابخانه های ایرانیان به دست مغولان مهاجم باشد. علم و دانش به خاک سپرده شد و خرافه رویید و ازین روست که از قرن هشتم - به استثنای حافظ در شیراز مصون مانده از این تاخت و تاز -به بعد ایران چهره ادبی و فرهنگی و تاریخی جهانی ندارد و دوره انحطاط تاریخی و فرهنگی ایران آغازیدن می گیرد.
این را در ذهن داشته باشید و برویم سراغ یک رویداد تاریخی دیگر. زمانی که واقعه کربلا در می گیرد و امام حسین در مقام یک مصلح و مظهر اندیشه ورزی به دست گنداب پرستان به شهادت می رسد، تاخت و تاز دیگری آغاز می گیرد و تمامی همفکران و همقطاران وی از دم تیغ گذرانده می شوند. جامعه ای که چشم امید به این مصلح اجتماعی دوخته بود، پس از این رویداد دچار نوعی سردرگمی اجتماعی شد و یأس و ناامیدی سایه بر سر آن گسترد. هر چند نور امیدی برای انتقام گرفتن از این قتل عام در این سو و آن سو، سوسویی کرد اما دیری نپایید که خاموش شد.می توان گفت شرایطی همچون شرایط روزگار حمله مغول، شش قرن پیش از آن در سرزمین کربلا روی داده بود.
در پی این رویداد، تنها راه مبارزه ای که وجود داشت و امام علی بن الحسین معروف به سجاد (بسیار سجده کننده) از آن بهره برد، "دعا" بود. در جامعه خفقان زده ای که هر صدای انتقاد و اعتراض در نطفه خفه می شد، علی بن الحسین از دعا به مثابه سلاحی برای مبارزه سیاسی اجتماعی بهره برد و اندیشه ها و انتقادات و اعتراضات جامعه روزگار خود را در قالب آن بیان کرد. شاید روی آوری ایرانیان شش قرن پس از علی بن الحسین به همین رویکرد مشابه اگر تقلید و متابعت از رویکرد علی بن الحسین نباشد، واکنشی طبیعی به هنگام بروز چنین رویدادهایی است.اما در باب امام سجاد علیه السلام می توان آن را بهره گیری آگاهانه و هدفمندی دانست که امام آن را مسئولیت اجتماعی خویش در قبال جامعه می دانست.
در هر حال، به نظر می رسد امام سجاد علیه السلام که شهرتش هم به همین دعا و بسیار سجده کردن "هدفمند" است، برای ما به عنوان شیعیان وی همچنان ناشناخته مانده است و کسی از میان ما نکوشیده است تا صحیفه سجادیه را از این منظر بنگرد و بکاود. چنان که رویکرد امام حسن علیه السلام نیز همچنان ناشناخته و مغفول مانده است.
بی پرده و بی تعارف بگویم شیعه بودن چه مسئولیت سنگینی را به دنبال دارد. نه از باب احساسات است و نه از باب مبالغه.اما بهره گیری از اندیشه های این فرهیختگان در شرایط مختلف، زاد راه است. راه درازی در پیش است. مسئول باشیم و اندیشه ورز. نهج البلاغه علی و دعای عرفه حسین و صحیفه سجادیه امام سجاد را در کنار قرآن بخوانیم کافی است. به تدریج.. اندک اندک.. آرام آرام....
به امید روزگاری خوش
10-01-01 یا همان 11-10-88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر