۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

درباره سوریه

در جایی زندگی می کنیم که هرگونه مخالفت با یک گروه، به معنای پیوستن به گروه دیگر است و نه به معنای بیطرف ماندن.. چرا که در ذهن و اندیشه ما، شق سوم وجود ندارد. همه یا خودی هستند یا غیر خودی. در ماجرای سوریه نیز چنین است. اگر موضعی علیه آنانی که معترضان نامیده می شوند، بگیری، به معنای جانبداری از نظام حاکم تلقی می شود و هیچ گاه به معنای خوانش بیطرفانه از رویدادها تعبیر نمی شود.
در قرن دوم واصل بن عطا از حسن بصری جدا شد و به معتزل و جدایی طلب موصوف شد و از آن زمان بود که معتزلیان موجودیت عینی یافتند. آنان قائل به تاویل اند و دین را تاویل می کنند، اما اشاعره که نسب به ابو الحسن اشعری می رسانند، قائل به قرائت محض اند و خود را مجاز به تاویل نمی دانند و از این رو، کتاب مقدس را آنگونه که هست بی هیچ اندیشه و تفکری، می پذیرند و عمل می کنند. در دوران معاصر، اخوان المسلمین، سلفی ها، القاعده و وهابی ها همه قائل به قرائت جبرگرایانه از دین و رفتارهای انسانی هستند و در این قرائت عقل جایگاهی ندارد. در این میان، شیعیان با تمامی فروع و زیرمجموعه های خویش نظیر علویان یا همان شیعیان اسماعیلی یا فاطمی، شیعیان زیدی، شیعیان دوازده امامی، در خوانش دین دست به تاویل می زنند و در این راه از عقل، بهره می جویند.
در قرن چهارم هجری، این اشاعره بودند که به دستگاه خلافت نزدیک بودند و خلیفه عباسی را تحریک کردند تا سلطان محمود غزنوی را وادارد تا حسنک وزیر را به اتهام همین نزدیک شدن به معتزلیان (شیعیان فاطمی) بر دار کشد.
فارغ از نگاههای تقلیل گرایانه، آنچه در سوریه می گذرد، رویدادی است که بیش از آنکه ریشه و بنیادی سیاسی داشته باشد، آبشخور و بنمایه ای فلسفی - کلامی دارد. در سوریه دو گروه در برابر هم قرار گرفته اند: عقل گرایان دربرابر عقل ستیزان و به عبارتی روشن تر، معتزلیان در برابر اشعریان، اختیارگرایان در برابر جبرگرایان.

در سوریه امروز، نظام حاکم نماینده عقل گرایان و معتزلیان است چرا که بنمایه و بنیادی شیعی - علوی دارد و ریشه به شیعیان فاطمی بازمی گرداند و در مقابل، آنانی که در حمص و حماه و درعا و دوما به خیابان ها می ریزند، ریشه ای اشعری و جبرگرایانه دارند.
اما باید دید اینان که جویای دمکراسی اند و دمکراسی خواهی را فریاد می زنند، از دمکراسی چه می دانند و چه جایگزینی برای نظام حاکم در سوریه مطرح می سازند؟ این اشاعره همان هایی هستند که در عربستان امروزی حاکم اند و در پاکستان و افغانستان به نام اسلامگرایی علیه آمریکا و غرب می ستیزند و در اروپا و آفریقا عملیات انتحاری انجام می دهند و دیرگاهی است که به نام مقاومت و ایستادگی در برابر اجنبی، در عراق به کشتار شیعیان مشغول اند. آنانی هستند که خون دیگری (معتزلیان) را مباح می دانند و هرگونه تاویل و اندیشه را کفر می پندارند و از این رو، با ابزار دین به جنگ همه می روند. بی تردید چنین تفکراتی تاب تحمل دیگری را نخواهد داشت و در صورت بندی دمکراسی، جایی برای آنان وجود ندارد. چرا که دمکراسی بیش از آنکه به معنای حاکمیت اکثریت باشد، به معنای قبول و پذیرش دیگری است. قطعا چنین گروه هایی نمی توانند جایگزین شایسته ای برای نظام حاکمی در سوریه باشند که خود نیز چند صدایی را از میان برده است.

از این رو، آنانی که برای سرنگونی نظام حاکم در سوریه لحظه شماری می کنند، باید به این پرسش پاسخ دهند که چه الگوی حکومتی جایگزینی را برای این نظام ارایه می دهند و آیا اسلامگرایان رادیکال القاعده، وهابی، سلفی و اخوانی تاکنون الگوی حکومتی موفقی ارایه داده اند که اکنون ما دست آنان را برای به دست گرفتن حکومت در سوریه بفشاریم؟ آیا رفتارهای ستیزه جویانه این گروهها در گستره جهانی، نمونه موفقی بوده است که ما اکنون به سوی آنان دوانیم؟ تنها الگوی حکومتی مطرح شده از سوی ایمن الظواهری و ابو مصعب الزرقاوی و ابو حمزه بغدادی و اسامه بن لادن و دیگران، همان خلافت اسلامی و امارت امارت کردن کشورهای اسلامی و عقبگرد زدن به 1400 پیش است؟ انقلاب های عربی از تونس شروع شد و خیلی سریع آتش آن، دامان مصر و لیبی را گرفت و اکنون به یمن نیز رسیده است، اما برخی ها در تلاشند تا آتش این انقلاب در خرمن هستی سوریه نیز گیرا شود. امروز تونس صحنه حاکمیت اسلامگرایان شده است، اسلامگرایانی که درباره چند همسری اختلاف نظر دارند و به سوی چند همسری می تازند. در مصر هم اخوان المسلمینی ها و در زیر لوای آنان، سلفی ها چشم به قدرت دارند و با تشکیل حزب در حال بستر سازی و ورود به قدرت اند. اسلامگرایان رادیکالی که بیش از 30 سال است تنها سرکوب و قلع و قمع دیده اند، چگونه می توانند لیبرال هایی نظیر نجیب ساویرس مسیحی را برتابند؟ و چگونه می توانند بر کشور چند دینی مصر حکومت کنند؟ سلفی ها هم هر از گاهی خبری درباره حمله آنان به مسیحیان، به مجالس شادی مردم و غیره می رسد. در لیبی اسلامگرایان سهم خواهی می کنند و جویای قدرت اند؟ در مراکش نیز حزب عدالت و توسعه به تقلید از حزب همتایش در ترکیه شکل گرفته و اکنون امیدوار به رسیدن به دروازه های قدرت است. در عربستان، خاندان حاکم قرائتی کاملا عقل ستیزانه و وهابی از دین دارد. روی سخن ما درباره اسلام میانه رو و عقل گرا نیست. هشدار ما درباره اسلامگرایان عقل ستیزی است که دیگری را برنمی تابند. اینان به نام دین، بر طبل دمکراسی می کوبند اما از دمکراسی تنها ابزاری ساخته اند برای رسیدن به اهداف خویش یعنی همان حذف معتزلیان .. وگرنه بشار اسد تنها یک شخص بیش نیست. می پذیرم که سیاستمدار نتیجه گراست و برای رسیدن به هدف خویش از هر ابزاری یاری می جوید اما اینان که شعار "تنها راه حل، اسلام است" سر می دهند، پیش و بیش از آنکه سیاستمدار باشند، دیندارند و دیندار فضیلت گراست نه نتیجه گرا. سوریه حاکم اکنون نماینده معتزلیان عقل گراست و عربستانی که از این مخالفان حمایت می کند، نماینده اشاعره جبرگرای عقل ستیزست .. ازین روست که عربستان از هر کمکی برای سرنگونی نظام حاکم در سوریه فروگذاری نمی کند. عربستانی که در ساختار سیاسی خود نه پارلمان دارد و نه رییس جمهور و نه هیچ نهاد مردم نهاد یا نهاد انتخابی از سوی مردم، چگونه است که منادی آزادی مردم سوریه شده است. بی تردید الگوی حکومتی جایگزین نظام حاکم در سوریه اگر عربستان و ساختار سیاسی آن نباشد، بهتر از آن نخواهد بود.اردن نیز چنین است. اردن هم از اندیشه معتزلی به ستوه آمده است و از این رو، هم نظام حاکم و هم اخوان المسلمینی های آن، همگی خواستار استعفای اسد و به رسمیت شناختن شورای ملی سوریه اند. اگر در اردن پارلمان می بینید و نخست وزیر ، به مدد دلارهای آمریکایی است که اگر این نهادها برقرار نباشد، این کمک ها و دلارها هم قطع می شود.

متاسفانه ما این ستیز فلسفی - کلامی را که ریشه به قرن دوم هجری می رساند، به نام سیاست و به نام فردی مشخص به نام بشار اسد تقلیل داده ایم و دیدی تقلیل گرایانه به این رویدادها داریم. بشار اسد همان گونه که گفتم تنها یک شخص است.

می مانند مخالفانی همچون عبدالحلیم خدام فراری و رفعت اسد ملی گرا و حسن عبدالعظیم و هیثم مناع و میشل کیلوی لیبرال. بی تردید اینها چشم دیدن اخوانی ها را ندارند و اخوانی ها هم تاب تحمل آنان را ندارند. رفعت اسد همانی است که 29 سال پیش 25 هزار اخوانی را در شهر حماه به دار فنا فرستاد و همین سه روز پیش بود که گفت اخوانی ها در ورای برهان غلیون مخفی شده اند.عبدالحلیم خدام هم همانی است که راحت و ایمن از فرانسه، فریاد برمی آورد که بروید و سوریه را بمباران کنید. از نظر عبدالحلیم خدام دمکراسی یعنی بمب و موشک و رسیدن به قدرت به بهای کشتار مردم.

تمام اینها به معنای توجیه سرکوب مردم نیست. هر چند که برخلاف آنچه تصور می شود و در رسانه ها اعلام می شود در سوریه سرکوب چندانی انجام نمی شود و هر چه هست در شهرهای حمص، حماه، درعا و دوماست که تمامی اینها ریشه ای اشعری - جبرگرایانه دارند.

هیچگاه سرکوب مردم را نمی پذیرم و همواره با فریادهای خواستار آزادی و رهایی از بند خواری، همصدا هستم اما هیچگاه با عقل ستیزان و اسلامگرایان رادیکالی که غیر از خود را برنمی تابند، همگام و همراه نمی شوم.

رویارویی در سوریه، تقابل تاریخی دو اندیشه است. فریب نخورید.

هیچ نظری موجود نیست: