یک سال از آنچه در جهان عرب به "انقلاب و بهار عربی" موسوم شده، می گذرد. در این یک سال، رخدادهای فراوانی از عزل و نصب نخست وزیران و مسئولان دولتی گرفته تا راهپیمایی ها و تظاهرات های مختلف در تایید یا مخالفت با "انقلاب" ها و حاکمان جدید و دیگر اتفاقات در این کشورها، روی داده است. به نظر می رسد اکنون می توان به ارزیابی این رویدادها نشست و آنها را درست یا نادرست انگاشت. شاید این مدت زمان اندک باشد، اما می توان یک ارزیابی اولیه یا دست کم نمودهای آینده این انقلاب ها را پیش بینی کرد.
نخستین این انقلاب ها در تونس رخ داد، به هر دلیلی که روی داد، باید گفت که در پی این انقلاب، قطب نمای وابستگی سیاسی و عدم استقلال در این کشور از اروپا به سوی آسیا چرخید و مشخصا از فرانسه به ترکیه و قطر گردش کرد. چند روز پیش، شیخ قطر به دعوت دولت اسلامگرای تونس در مراسم سالگرد انقلاب شرکت کرد که تظاهرات های گسترده ای در پایتخت علیه حضور این شیخ برگزار شد. اسلامگرایان تونسی همچنین کوشیدند الگوبردار و دنباله رو ترکیه در عرصه سیاست باشند و علاوه بر گشودن راه به سوی سرمایه گذاران قطری و ترک، همان الگوی سیاسی ترک ها را در کشور خود پیاده کنند و خود به خوبی می دانند که اسلامگرایان ترکیه با تمام ژست های دمکراتیکی که برای اروپایی ها گرفته اند، هنوز نتوانسته اند در فهرست اعضای اتحادیه اروپا قرار گیرند. علاوه بر آن، حضور زنان و احزاب لیبرال در این کشور چندان نمودی ندارد و هر از گاهی تظاهرات های لیبرال ها در این کشور برگزار می شود. اما به هر حال، باید به انتظار آینده هم نشست.
اما لیبی، همسایه تونس، کشوری که در آن هر فردی به محض ازدواج، 60 هزار دلار دریافت می کرد و هر زن پس از زایمان، 5 هزار دلار می گرفت و هر فرد خریدار ماشین، نیمی از هزینه آن را دولت پرداخت می کرد و در این کشور، بزرگترین شبکه آبیاری ایجاد شده به دست انسان در دل صحراها، از سوی نظام سابق راه اندازی شد و مردم چیزی به نام قبض برق نمی شناختند و از معدود کشورهایی بود که هیچ بدهی ارزی نداشت بلکه 150 میلیارد دلار ذخایر ارزی داشت که در تمام دنیا بلوکه شد. در این کشور، به تعبیر ما روشنفکرنمایان، یک دیوانه حکومت می کرد. اما واقعا او دیوانه بود یا ما که هیچ کدام از این مزایا را دریافت نمی کنیم اما قذافی را دیوانه توصیف می کنیم؟ شاید بگویید چیزهایی از دست دادند اما چیزهایی در مقابل به دست آوردند، به راستی مردم لیبی پس از قذافی چه چیزی به دست آوردند؟ دمکراسی؟ تفکیک قوا؟ آزادی بیان؟ آرامش سیاسی و اجتماعی و اقتصادی؟ استقلال سیاسی؟ هیچ کس تاکنون به این سئوال ها نتوانسته است پاسخ دهد؟ چرا که هیچ کدام از این اتفاقات در لیبی رخ نداده است. آنچه در این کشور روی داد، همان قتل قذافی بود و بس. آنچه هر روز از رسانه ها می شنویم و می بینیم و می خوانیم، درگیری ها میان کسانی که خود را "انقلابی" می نامند، است. یک عده از افراد یک قبیله با قبیله ای دیگر بر سر کنترل یک مقر دولتی یا عمومی منازعه می کنند و هر از گاهی چند نفری کشته می شوند. همین . اما آیا در این کشور چند قبیله ای در بلند مدت دمکراسی برقرار می شود و اساسا مردمی که با تفکر قبیله ای تاکنون زیسته اند، یک شبه به بلوغ سیاسی رسیده اند که اکنون بگویند ما در مقابل دلارهای قذافی، دمکراسی دریافت کردیم و آزادی بیان به دست آوردیم. عقلا و منطقا خیر.. تمام اینها مزخرفاتی است که در گوشه و کنار از زبان روشنفکرنمایان و مرفهان بی درد بی اطلاع از رخدادها و دردهای جهان عرب شنیده می شود وگرنه ، دمکراسی در بلند مدت هم در این کشور محقق نمی شود. دمکراسی شاکله هایی نیاز دارد که با سرنگونی یک شخص در کشور محقق نمی شود.
اما در مصر، اوضاع بهتر از تونس و لیبی نیست. به تعبیر البرادعی، در مصر هنوز نظام سابق سرنگون نشده است. نه دمکراسی برقرار شده است و نه پس از یک سال، سمت های دولتی و غیردولتی توزیع شده است. رییس شورای نظامی حاکم در مصر نه تنها به خواسته های مردم برای کناره گیری پاسخ نداده بلکه دیروز راهی تونس هم شد و اولین سفر رسمی خود را انجام داد، کما اینکه مقام های رسمی کشورهای مختلف هم ابتدا با وی دیدار می کنند. البرادعی هم که سالها در اروپا زیسته است، به نیکی دریافته است که دمکراسی با سرنگونی یک شخص برقرار نمی شود و ضرورت های فراوانی لازم است که هنوز در این کشور نمودی نیافته است.
در یمن، وضعیت بر همین منوال است و هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است و دیکتاتور هنوز همان دیکتاتور است و دیکتاتوری همچنان همان دیکتاتوری است. سوریه هم که وضعیتش مشخص است و درجایی دیگر، به فراخی در باب آن نوشته ام.
تمام این سخن به معنای تایید دیکتاتوری در این کشورها نیست. اما همان گونه که گفتم برای برقراری دمکراسی در کشورهای مختلف، نیاز به شاکله ها و ضرورت های فراوانی هست که حذف شخص تنها یک بخش و شاید کمترین بخش این مقوله فراخ باشد که هنوز کشورهای عربی در ابتدای راه آن اند. این را هم بیفزایم که سرنگونی این رژیم ها به معنای گام نهادن در مسیر دمکراسی نیست بلکه دمکراسی می تواند در یک نظام دیکتاتوری هم راه خود را بگشاید و سقوط دیکتاتور حتی شاید بتوان گفت آخرین مرحله آن باشد نه اولین مرحله.
هر چند که همان گونه که گفتم شاید زود باشد درباب این انقلابها اظهارنظر کرد اما تصور کلی و دید کلی درباره این "انقلابها" پس از یک سال این است. به نظر می رسد این رویدادها نه تنها کشورهای عربی را به جلو پیش نبرد، بلکه آنها را به عقب ترها سوق داد. موضعگیری برخی دوستان درباره این انقلاب ها برای من بسیار خنده دار است.
منتظر بهتر از این نباشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر