سبب خطایی که بر دست سلطان جلال الدین محمد خوارزمشاه رفت، مغولان چه بسا که به ایران وارد نمی شدند و بلاد را ویران نمی کردند و عباد را از دم تیغ نمی گذراندند.
این نخستین جملات محمد تقی بهار (نقل به مضمون) در جلد سوم کتاب معروف اش، "سبک شناسی" است و خطایی که بهار از آن یاد می کند، همان برانداختن دودمان ختایی به دست سلطان محمد خوارزم شاه در شمال شرق ایران و در نتیجه همسایه شدن ایران با مغولان و در پی آن، کشته شدن بازرگانان مغولی به دست حاکم اترار است.پس از حمله مغول هم همه می دانیم که چه بر سر ایران آمد و در پی این حمله چه مصایب و بلایا بر سر این ملت رفت.
اما هنگامی که مطلب بالا را می خوانیم نباید چندان به حال و کار سلطان محمد خوارزمشاهی غم خوریم و مویه کنیم، زیرا او نه ایرانی تبار بلکه ترک تبار بود و به خاطر همین خطای وی، ایران بر باد رفت.
اما پیش از محمد خوارزم شاه، سلاجقه بر ایران حکم رانده بودند، آنانی که با حمایت هم قبلیگان خود و استفاده ابزاری از دین برای اظهار انقیاد و اطاعت تام و تمام خویش از خلیفه آن روزگار عباسی (برای به رسمیت شناختن دولتش از سوی این خلیفه به اصطلاح امروزیان)، تازیانه حاکمیت بر سر ایران و ایرانیان کوفتند.
سلاجقه خاندانی بود که ابو الفضل بیهقی در کتاب "تاریخ مسعودی" یا همان "تاریخ بیهقی" از آنان تعبیر به "مشتی نوخاسته" کرده بود. آنان آن قدر به دلیل تعصبات ظاهری دینی، کار را بر ایرانیان تنگ کردند که شیخ ابو سعید ابی الخیر در نهان برای غلبه خوارزم شاهیان بر سلاجقه دعا می کرد.
حال اندکی نوار تاریخ را به عقب تر برگردانیم و ببینیم پیش از سلاجقه ترک تبار، چه کسانی بر این حکم راندند: غزنویان ترک نژاد. سرشناس ترین آنان سبکتکین سردودمان و بانی سلسله غزنویان بود و در پی او محمود غزنوی آمد، همان محمودی که فرودسی و شاهنامه فردوسی را به دلایلی سیاسی و چه بسا از روی نادانی ارج نگذاشت و با فرودسی آن کرد که نباید می کرد.
حال اندکی نوار تاریخ را به عقب تر برگردانیم و ببینیم پیش از سلاجقه ترک تبار، چه کسانی بر این حکم راندند: غزنویان ترک نژاد. سرشناس ترین آنان سبکتکین سردودمان و بانی سلسله غزنویان بود و در پی او محمود غزنوی آمد، همان محمودی که فرودسی و شاهنامه فردوسی را به دلایلی سیاسی و چه بسا از روی نادانی ارج نگذاشت و با فرودسی آن کرد که نباید می کرد.
سلاجقه نیز در پی دست اندازی به دولت سامانی و ورود به مرزهای شمال شرقی ایران در پی جستن آذوقه ای برای خود و دام های خویش، وارد ایران شدند و دولت سامانیان فرهنگ پرور را برانداختند و ....
فکر می کنم به اندازه کافی به عقب برگشته ایم، اما فقط چند سطری درباره خاندان سامانی بنویسم که اینان اولین دولت مستقل ایرانی تبار را در ایران پس از اسلام بنیان گذاشتند (می گویم مستقل ونه نیمه مستقل، زیرا قبل از آنان صفاریان وطاهریان دولت های غیر مستقلی را ایجاد کرده بودند) و به دلیل فرهنگ مند بودن، ادیبان و تاریخ نویسان ارجمندی را پروردند.
فکر می کنم به اندازه کافی به عقب برگشته ایم، اما فقط چند سطری درباره خاندان سامانی بنویسم که اینان اولین دولت مستقل ایرانی تبار را در ایران پس از اسلام بنیان گذاشتند (می گویم مستقل ونه نیمه مستقل، زیرا قبل از آنان صفاریان وطاهریان دولت های غیر مستقلی را ایجاد کرده بودند) و به دلیل فرهنگ مند بودن، ادیبان و تاریخ نویسان ارجمندی را پروردند.
ابو المؤید بلخی مؤلف عجایب البلدان و شاهنامه منثور و سرشناس تر از این دو، آدم الشعرای فارسی عبدالله رودکی تنها شمار اندکی از بسیار ادبا و فرهیختگانی بودند که در سایه دودمان و دربار سامانی رشد کردند و بالیدند.
با توجه به این تاریخ موجز و مختصر، می توان فهمید که در پی این "ترک تازی ها"، چه بر سر ایران و ایرانیان آمده است. مسئله ای که تاکنون دامان و گریبان این ملت را گرفته است و پیامدهای آن اکنون نیز در جای جای روح و روان و جسم این ملت و مملکت محسوس و مشهود است.(کلمه ترک تازی ها را در گیومه گذاشتم تا بیشتر توجه شما را جلب کند.)
با توجه به این تاریخ موجز و مختصر، می توان فهمید که در پی این "ترک تازی ها"، چه بر سر ایران و ایرانیان آمده است. مسئله ای که تاکنون دامان و گریبان این ملت را گرفته است و پیامدهای آن اکنون نیز در جای جای روح و روان و جسم این ملت و مملکت محسوس و مشهود است.(کلمه ترک تازی ها را در گیومه گذاشتم تا بیشتر توجه شما را جلب کند.)
به امید روزگاری خوش
08-11-15 یا همان 25-08-87
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر