تعارف، فقط تعارف
با يك نگاه از سر احترام به ضربالمثلهاي قديمي «تعارف شاه عبدالعظيمي» و «تعارف آب خزينه حمام» در دوران حكومت طلايي «من بميرم، تو بميريهاي حقيقي!» كه مردم يك محله جنوبي از تهران را به داشتن صفتي خاص معروف كردند، به امروز ميرسيم و انبوهي از افكار و احساسات كه در قالب كلماتي دروغين و در تمام محلات! عرضه ميشوند.
«نفع شخصي» كه به اين دسته وارد شود، به تعارفهاي تملقآميز ميرسيم. تعارفهايي كه نه تنها از سر سخاوت نيستند بلكه به صورت يك معامله درآمدهاند و اينجاست كه تعارف تبديل به منفعتي دوجانبه ميشود: از يك سو فرد زودتر به هدفاش ميرسد و از سوي ديگر «حس مقبوليت» مخاطب ارضا ميشود!
«همه ما موجوداتي هستيم اجتماعي كه بايد فرصت تبلور در ظرف جامعه را داشته باشيم. يكي از مولفههاي اين تبلور اجتماعي اين است كه ديگران، ما را قبول داشته باشند. چون ما در اجتماع زندگي ميكنيم و از امكانات مشترك بهرهمنديم. يعني در اينجا نوعي هم سفرگي مطرح ميشود. يكي كارش راه ميافتد و يكي به حس داشتن مقبوليت در اجتماع و شهرت جمعي، دست پيدا ميكند چون احساس ميكند كه به عنوان يك موجود اجتماعي پذيرفته شده است.»اين سخنان دكتر گلدوست مدرس آسيبهاي اجتماعي است.
جداي اين حكايت، بايد توجه كنيم كه تعارفهاي تملقآميز بيشتر ريشه در يك خصوصيت فردي به نام چاپلوسي دارند. به همين دليل شايد به زماني بر ميگردند كه القاب و صفات بسياري در ابتداي نام سلطان رديف ميشد. اين مردمشناس معتقد است: «براي ما ايرانيها تعارف تقريباً حالت رسمي به خود گرفته است. در حاليكه در بسياري از كشورهاي ديگر اصلا قابل درك نيست. مثلا در زبان ژاپني يا فرانسوي، ما معادلي براي كلمه تعارف نداريم چون اين مفهوم براي آنها تعريف نشده است. البته به تازگي در زبان فرانسه كلمهاي معادل تعارف فارسي ساخته شده كه چندان مناسب نيست».
تعجب غريبهها
به هر حال وقتي گوناگوني فرهنگ در جوامع انساني را ميپذيريم و تفاوت ارزشها و هنجارهاي رفتار را از فرهنگي به فرهنگي ديگر؛ ميتوانيم دليل موجهي براي تعجب خارجيها از ديدن تعارفاتمان پيدا كنيم: افرادي مثل جيمز موريه مورخ و سفرنامهنويس انگليسي و توماس اردبرنيك خبرنگار هلندي، كه از ديدن اين پديده وطني ما، شگفت زده شدهاند.
اردبرنيك در يادداشتهاي خود مينويسد: «چرا ايرانيان اين قدر مودب هستند؟ وقتي كه ميخواهي قدم داخل آسانسور بگذاري همه به تو ميگويند شما اول بفرما. معمولا بعد از اينكه ده دوازده بار بفرما ميزنند، زنها ميروند و از آنجايي كه من يك خارجي هستم و مهمان، بعد نوبت من است و در آخر بقيه به ترتيب سن وارد ميشوند. اول پيرترها و بعد جوانها! اين قضيه ميتواند چند دقيقه طول بكشد و عين اين صحنه در موقع پياده شدن هم تكرار ميشود»
از سر اجبار
اما زماني نوبت به حضور پررنگ «عوامل رواني» در اين گزارش ميرسد كه «تعارفهاي بر مبناي رودربايستي» شروع ميشوند. بيشتر ما تجربه اين گونه تعارفها را داريم. طبق همان اصل قديمي كه زمان هيچ وقت متوقف نميشود، اينجا هم فرصتي براي پس گرفتن تعارفي كه كردهايم، نيست! سخني كه مخاطبمان ميشنود و البته بدون تعارف! ميپذيرد... اما ماجرا وقتي عجيب ميشود كه باز هم در موقعيتي
مشابه، همين رفتار را تكرار ميكنيم. به هر حال اينكه ما كي ياد گرفتيم كه براي رسيدن به مقصد از كوچهها ي تعارف عبور كنيم، همچنان معماست، اما بعد از گذشتن از سراشيبي تعارف، به بنبستي ميرسيم بدون راه پس و پيش! حالا ديگر ما ماندهايم و يك جمله مثل امشب را منزل بمانيد!
دكتر نوروزي روان شناس معتقد است: «عدم توانايي در به كار بردن كلمه نه و همين طور نداشتن اعتماد به نفس كافي، مهمترين دليل گرايش افراد يك جامعه به رفتاري مانند تعارف است. گرچه در جامعه و در بين طبقهاي خاص، تعارف كمتر ديده ميشود اما اين به دليل نوع تربيتي است كه پذيرفتهاند. يعني توانايي به كار بردن كلمه «نه» را درست در جايي كه لازم است، آموخته اند و با اينكه هدف اين افراد متمايز شدن از بقيه نيست، ولي به دليل داشتن رفتاري خاص خود به خود از بقيه متمايز ميشوند زيرا براساس قاعده همرنگي اجتماعي، رفتار آنها پسنديده تلقي نميشود».
و در نهايت يك فلاش بك به ابتداي گزارش ... چند لحظه فكر ... آخرين باري كه اين جملات را شنيديد كي بود؟! احتمالاً دقايقي پيش!
با يك نگاه از سر احترام به ضربالمثلهاي قديمي «تعارف شاه عبدالعظيمي» و «تعارف آب خزينه حمام» در دوران حكومت طلايي «من بميرم، تو بميريهاي حقيقي!» كه مردم يك محله جنوبي از تهران را به داشتن صفتي خاص معروف كردند، به امروز ميرسيم و انبوهي از افكار و احساسات كه در قالب كلماتي دروغين و در تمام محلات! عرضه ميشوند.
«نفع شخصي» كه به اين دسته وارد شود، به تعارفهاي تملقآميز ميرسيم. تعارفهايي كه نه تنها از سر سخاوت نيستند بلكه به صورت يك معامله درآمدهاند و اينجاست كه تعارف تبديل به منفعتي دوجانبه ميشود: از يك سو فرد زودتر به هدفاش ميرسد و از سوي ديگر «حس مقبوليت» مخاطب ارضا ميشود!
«همه ما موجوداتي هستيم اجتماعي كه بايد فرصت تبلور در ظرف جامعه را داشته باشيم. يكي از مولفههاي اين تبلور اجتماعي اين است كه ديگران، ما را قبول داشته باشند. چون ما در اجتماع زندگي ميكنيم و از امكانات مشترك بهرهمنديم. يعني در اينجا نوعي هم سفرگي مطرح ميشود. يكي كارش راه ميافتد و يكي به حس داشتن مقبوليت در اجتماع و شهرت جمعي، دست پيدا ميكند چون احساس ميكند كه به عنوان يك موجود اجتماعي پذيرفته شده است.»اين سخنان دكتر گلدوست مدرس آسيبهاي اجتماعي است.
جداي اين حكايت، بايد توجه كنيم كه تعارفهاي تملقآميز بيشتر ريشه در يك خصوصيت فردي به نام چاپلوسي دارند. به همين دليل شايد به زماني بر ميگردند كه القاب و صفات بسياري در ابتداي نام سلطان رديف ميشد. اين مردمشناس معتقد است: «براي ما ايرانيها تعارف تقريباً حالت رسمي به خود گرفته است. در حاليكه در بسياري از كشورهاي ديگر اصلا قابل درك نيست. مثلا در زبان ژاپني يا فرانسوي، ما معادلي براي كلمه تعارف نداريم چون اين مفهوم براي آنها تعريف نشده است. البته به تازگي در زبان فرانسه كلمهاي معادل تعارف فارسي ساخته شده كه چندان مناسب نيست».
تعجب غريبهها
به هر حال وقتي گوناگوني فرهنگ در جوامع انساني را ميپذيريم و تفاوت ارزشها و هنجارهاي رفتار را از فرهنگي به فرهنگي ديگر؛ ميتوانيم دليل موجهي براي تعجب خارجيها از ديدن تعارفاتمان پيدا كنيم: افرادي مثل جيمز موريه مورخ و سفرنامهنويس انگليسي و توماس اردبرنيك خبرنگار هلندي، كه از ديدن اين پديده وطني ما، شگفت زده شدهاند.
اردبرنيك در يادداشتهاي خود مينويسد: «چرا ايرانيان اين قدر مودب هستند؟ وقتي كه ميخواهي قدم داخل آسانسور بگذاري همه به تو ميگويند شما اول بفرما. معمولا بعد از اينكه ده دوازده بار بفرما ميزنند، زنها ميروند و از آنجايي كه من يك خارجي هستم و مهمان، بعد نوبت من است و در آخر بقيه به ترتيب سن وارد ميشوند. اول پيرترها و بعد جوانها! اين قضيه ميتواند چند دقيقه طول بكشد و عين اين صحنه در موقع پياده شدن هم تكرار ميشود»
از سر اجبار
اما زماني نوبت به حضور پررنگ «عوامل رواني» در اين گزارش ميرسد كه «تعارفهاي بر مبناي رودربايستي» شروع ميشوند. بيشتر ما تجربه اين گونه تعارفها را داريم. طبق همان اصل قديمي كه زمان هيچ وقت متوقف نميشود، اينجا هم فرصتي براي پس گرفتن تعارفي كه كردهايم، نيست! سخني كه مخاطبمان ميشنود و البته بدون تعارف! ميپذيرد... اما ماجرا وقتي عجيب ميشود كه باز هم در موقعيتي
مشابه، همين رفتار را تكرار ميكنيم. به هر حال اينكه ما كي ياد گرفتيم كه براي رسيدن به مقصد از كوچهها ي تعارف عبور كنيم، همچنان معماست، اما بعد از گذشتن از سراشيبي تعارف، به بنبستي ميرسيم بدون راه پس و پيش! حالا ديگر ما ماندهايم و يك جمله مثل امشب را منزل بمانيد!
دكتر نوروزي روان شناس معتقد است: «عدم توانايي در به كار بردن كلمه نه و همين طور نداشتن اعتماد به نفس كافي، مهمترين دليل گرايش افراد يك جامعه به رفتاري مانند تعارف است. گرچه در جامعه و در بين طبقهاي خاص، تعارف كمتر ديده ميشود اما اين به دليل نوع تربيتي است كه پذيرفتهاند. يعني توانايي به كار بردن كلمه «نه» را درست در جايي كه لازم است، آموخته اند و با اينكه هدف اين افراد متمايز شدن از بقيه نيست، ولي به دليل داشتن رفتاري خاص خود به خود از بقيه متمايز ميشوند زيرا براساس قاعده همرنگي اجتماعي، رفتار آنها پسنديده تلقي نميشود».
و در نهايت يك فلاش بك به ابتداي گزارش ... چند لحظه فكر ... آخرين باري كه اين جملات را شنيديد كي بود؟! احتمالاً دقايقي پيش!
به امید روزگاری خوش
09-02-14 یا همان 26-11-87
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر