۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

در ژرفای تمدن ما 1

آیا واقعا دین اسلام و تمدن اسلامی آن قدر مایه سرافکندگی است که در نهان و باطن خود آرزو کنیم ای کاش ما هم متدین به دینی دیگر بودیم؟ آیا واقعا اسلام آن قدر دین عقب مانده ای است که باید به مانند بسیاری از مکاتب فکری و اندیشه های سیاسی به آن پشت پا زد و آن را روی تاقچه نشاند و فراموش کرد؟
پرداختن به این پرسش ها بسیار فراتر از نوشته ای مختصر و سطر نویس محقری همچون من است. البته نمی خواهم از این محدودیت دستاویزی برای گریز از پاسخ به این پرسش ها بسازم. تنها از همین ابتدای کلام بگویم که مجبورم بسیار مختصر به این پرسش ها پاسخ دهم؛ آنهم به علتی که در بالا آمد.
اما اینکه دین اسلام و تمدن اسلامی مایه سرافکندگی است باید بگویم خیر. اما چرا؟ برای اینکه براساس چرخه تمدنی، هر تمدنی اوجی دارد و فرودی. ظهوری دارد و افولی. اما این افول به معنای نابوده شدن آن تمدن نیست بلکه به معنای ضعف و مستولی شدن نوعی رخوت بر اهل آن تمدن است.
زمانی که مسلمانان از قرن سوم به بعد کار تألیف و نگارش و ابداع و اختراع را کلید زدند و عرصه های مختلف دانش نظیر ستاره شناسی، پزشکی، فرهنگ نویسی، شیمی، فیزیک، ریاضی، جبر، ادب، داستان پردازی و هزار و یک دانش و هنر دیگر را درمی نوردیدند، تمدنی که اکنون بر جهان حاکم است – یعنی تمدن مسیحی- در نهایت ضعف خود بود. مسلمانان هزاران ابداع و اختراع کردند و در مقابل مسیحیان و به عبارتی اروپاییان در حال خون و خونریزی بودند. تنها در محدوده اسکاندیناوی اقوامی نظیر وایکنیگ ها مشغول قتل و غارت همدیگر بودند و دزدی دریایی یکی از حرفه ها و فنون رایج آنان بود. بگذریم از هون ها و امثال آنان. در آن روزگار زبان انگلیسی و لاتین رایج و مرسوم نبود، بلکه زبان مسلمانان یعنی عربی نقطه ربط و پیوند تمامی تمدن ها بود و آنکه به دنبال علم و دانش می رفت، می بایست زبان عربی را یاد می گرفت. به عبارتی زبان علم، عربی بود و مسلمانان در اوج پیشرفت بودند.
آیا می خواهید چهره ای برایتان معرفی کنم؟ فکر می کنم شما خودتان این چهره ها را می شناسید و نیازی به معرفی ندارند. از ابوریحان بیرونی بگویم یا ابن سینا؟ از رازی کاشف الکل بگویم یا از فارابی، خیام دانشمند و ریاضی دان و شاعر و فیلسوف بگویم. از مولوی بگویم یا از نظامی و خاقانی و سعدی؟ بیشتر معرفی کنم؟ اینها البته فقط در ایران اند.
حال یک نکته را یادآوری کنم: تمامی آنهایی که از آنان یاد شد، همگی تا قرن هفتم اند. اما چرا تا قرن هفتم؟ ببینید براساس آن چیزی که حتی شادروان استاد بهار در سبک شناسی وزین خود گفته اند، نتایج و پیامدهای هر رویدادی تاریخی کلان یک دو قرن بعد از آن نمود و ظهور می یابد. مسلمانان – برخلاف تمامی آنانی که به نژاد می پردازند، می گویم مسلمانان و نه عرب- زمانی که با ایرانیان تلاقی پیدا کردند و با آنان اشتراک دینی یافتند و بدین ترتیب نقطه مشترکی آنان را به هم پیوند زد، چنان پیشرفت کردند که بخش کلان و گسترده ای از پیشرفت های علمی – صنعتی جهان امروز مدیون این وحدت و پیوند آنان است. مسلمانان عرب و مسلمانان ایرانی از این پیوند سکوی پرتاب و جهشگاهی برای پیشرفت و تعالی تمدن موسوم به تمدن اسلامی آفریدند. ( ذکر این نکته ضروری است که باید از این تمدن به عنوان تمدن شرقی در مقابل تمدن غربی یاد کرد و تنها به نام و عنوان اسلامی آن بسنده نکرد. چرا که انتخاب این عناوین در میان تاریخ نگاران بسیار آگاهانه و هدفمند بوده و در وقتی مناسب به این موضوع خواهم پرداخت).
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست: