اما بعد چه شد؟ چرا بعد از این قرن پیشرفت نکردیم. در ابتدا به این نکته ناگفته دیگر اشاره کنم که ظهور هنرمند و شاعری ارجمند نظیر حافظ در قرن هشتم بوده و نه در قرن هفتم. این مسئله دلایل سیاسی و اجتماعی خاص خود را داراست. بگذارید از حافظ یک قرن عقب تر برگردیم؛ زمانی که مغولان در اوایل قرن هفتم (617 هجری) بخارا را فتح کردند.پیش از این تاریخ، مغولان شهرهای کلان و ارجمندی نظیر سمرقند و بعدها مرو را فتح کرده و تمامی فرهیختگان و دانش ورزان آن را از دم سرد تیغ گذرانده بودند. این همان مهم ترین رویداد تاریخی بعد از ورود اسلام به ایران بود. مسلمانان به مدت پنج قرن تا توانستند از کتاب خود قرآن بهره برداری کردند و از آن چندین و چند دانش را استخراج کردند. اما پس از ورود مغول به ایران بود که این تمدن رو به افول و رخوت گذارد. مولوی از پیش روی مغولان به غرب گریخت و در قونیه به خاک سپرده شد. نجم دایه نیز به غرب و همدان فرار کرد و مرصاد العباد را در بخش غربی ایران تالیف کرد. بسیاری از اندیشه ورزان و اساسا اندیشه وری نابود شد و چنگیز خان با اسب بر سکوی مساجد مسلمانان ایستاد و قرآنها را زیر سم اسبان خود انداخت و خود را عذاب الهی معرفی کرد. (تاریخ جهانگشا – جلد اول) و هیچ مسلمانی نماند که از دم سرد تیغ گذرانده نشد. می گویند (همان منبع) در یکی از شهرهای فتح شده به دست مغولان، زمانی که بسیاری کشته شدند، برای اطمینان از قتل عام آن شهر، فردی را مجبور به گفتن اذان کردند. در آن لحظه بودند که بسیاری از مسلمانان پناه برده به پناهگاه های خود برای ادای نماز بیرون آمدند و مغولان بر آنها یورش برده و آنان را نیز کشتند.
به نظر شما، پیامدهای این حمله چه خواهد شد؟ بسیاری از هنرها ممنوع اعلام شد. کرامیان خشک مغز و متعصب تنها شعر را مجاز اعلام کردند و آن نیز به علت این دو گفته پیغمبر " ان من البیان لسحرا" و نیز "ألسنه الشعراء مفاتیح الحکمه". روند سریع دانش و علوم آموزی در گستره وسیعی از جهان اسلام متوقف شد. مسلمانان سرخورده شده و به خانقاه ها پناه بردند و شعر عرفانی قوت گرفت (شعر عرفانی و بهتر بگویم صوفیانه پیش از این بوده و در نوشته های ابوالحسن خرقانی، کشف المحجوب سگزی و هجویری و ابو سعید ابوالخیر که این یکی از شمار ارجمندترین فرهیختگان ایرانی است آغاز شده بود)، تعقل و خردورزی برخلاف دوره های پیشین فرومرد و جای آن را گره و ربط دادن تمامی مسائل به تقدیر و سرنوشت و روزگار و زمانه و آسمان و فلک و چرخ گوژ پشت گرفت. از این زمان بود که دیگر تاریخ نگاری به شیوه بیهقی متوقف شد و تاریخ نگاری های سست و بی پایه و اساس جانشین آن شد.
نتایج این روند از قرن نهم شروع شد و در قرن دهم و یازدهم به اوج خود رسید. هر چند که در این دوره مغولان تحت تاثیر بسیاری از مسلمانان، مسلمان و حتی شیعه هم شده بودند و دولت های ایلخانی جای نیاکان مغولی خود را گرفته بودند. با این حال چیزی از تمدن اسلامی شرقی نماند و این تمدن غنی فروخفت. کافی است به اشعار قرنهای دهم و یازدهم مراجعه کنید تا این سراشیبی سقوط را لمس کنید. به یاد آورید فرار اندیشمندان به دربارهای هندی در این دوره را.
در مقابل و همزمان با عرفان ورزی مسلمانان، مسیحیان دستاوردهای مسلمانان را به لاتین ترجمه کردند و روند اندیشه و اندیشه ورزی بیش از پیش درمیان آنان شدت گرفت. (می گویم شدت گرفت و نه آغاز شد زیرا پیش از این دوره نیز اندیشه و تعقل یکی از مسائل اساسی یونانیان بود اما رواقیان و سوفسطاییان جانشین اندیشه ورزان پیشین شده بودند.ولیکن در تعامل با مسلمانان دوباره این روند احیا شد)
حال نوبت تمدن غربی بود که جانشین تمدن اسلامی شود. و این گونه بود که دانش ما به حوزه دیگری گریخت و از ترکتازی های مغولان رفت بر سر ما آنچه رفت که از حد و وصف خارج است و تا امروز ادامه دارد. نکات دیگری در این زمینه وجود دارد که در نوشتارهای بعدی بدان اشاره خواهد رفت. حالا چطور؟ به دین خود می نازید یا نه؟
امیدوارم زنده باشیم و شاهد چرخش چرخه تمدنی به نفع مسلمانان باشیم و بار دیگر مسلمانان به اوج تمدنی خود دست یابند.
به نظر شما، پیامدهای این حمله چه خواهد شد؟ بسیاری از هنرها ممنوع اعلام شد. کرامیان خشک مغز و متعصب تنها شعر را مجاز اعلام کردند و آن نیز به علت این دو گفته پیغمبر " ان من البیان لسحرا" و نیز "ألسنه الشعراء مفاتیح الحکمه". روند سریع دانش و علوم آموزی در گستره وسیعی از جهان اسلام متوقف شد. مسلمانان سرخورده شده و به خانقاه ها پناه بردند و شعر عرفانی قوت گرفت (شعر عرفانی و بهتر بگویم صوفیانه پیش از این بوده و در نوشته های ابوالحسن خرقانی، کشف المحجوب سگزی و هجویری و ابو سعید ابوالخیر که این یکی از شمار ارجمندترین فرهیختگان ایرانی است آغاز شده بود)، تعقل و خردورزی برخلاف دوره های پیشین فرومرد و جای آن را گره و ربط دادن تمامی مسائل به تقدیر و سرنوشت و روزگار و زمانه و آسمان و فلک و چرخ گوژ پشت گرفت. از این زمان بود که دیگر تاریخ نگاری به شیوه بیهقی متوقف شد و تاریخ نگاری های سست و بی پایه و اساس جانشین آن شد.
نتایج این روند از قرن نهم شروع شد و در قرن دهم و یازدهم به اوج خود رسید. هر چند که در این دوره مغولان تحت تاثیر بسیاری از مسلمانان، مسلمان و حتی شیعه هم شده بودند و دولت های ایلخانی جای نیاکان مغولی خود را گرفته بودند. با این حال چیزی از تمدن اسلامی شرقی نماند و این تمدن غنی فروخفت. کافی است به اشعار قرنهای دهم و یازدهم مراجعه کنید تا این سراشیبی سقوط را لمس کنید. به یاد آورید فرار اندیشمندان به دربارهای هندی در این دوره را.
در مقابل و همزمان با عرفان ورزی مسلمانان، مسیحیان دستاوردهای مسلمانان را به لاتین ترجمه کردند و روند اندیشه و اندیشه ورزی بیش از پیش درمیان آنان شدت گرفت. (می گویم شدت گرفت و نه آغاز شد زیرا پیش از این دوره نیز اندیشه و تعقل یکی از مسائل اساسی یونانیان بود اما رواقیان و سوفسطاییان جانشین اندیشه ورزان پیشین شده بودند.ولیکن در تعامل با مسلمانان دوباره این روند احیا شد)
حال نوبت تمدن غربی بود که جانشین تمدن اسلامی شود. و این گونه بود که دانش ما به حوزه دیگری گریخت و از ترکتازی های مغولان رفت بر سر ما آنچه رفت که از حد و وصف خارج است و تا امروز ادامه دارد. نکات دیگری در این زمینه وجود دارد که در نوشتارهای بعدی بدان اشاره خواهد رفت. حالا چطور؟ به دین خود می نازید یا نه؟
امیدوارم زنده باشیم و شاهد چرخش چرخه تمدنی به نفع مسلمانان باشیم و بار دیگر مسلمانان به اوج تمدنی خود دست یابند.
به امید روزگاری خوش
09-04-18 یا همان 29-01-88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر