بالاخره سریال دو هزار چهره مهران مدیری با تمام واکاوی های نقادانه برخی دیگر از اقشار و طبقات جامعه به سرانجام رسید.در دو جستار پیشین، به این سریال تا قسمت هفتم آن پرداخته بودم. در این جستار سعی می کنم تا به قسمت های شش گانه آن بپردازم هر چند که از همین ابتدا باید بگویم که در این شش قسمت مطالب خاصی برای گفتن وجود ندارد.
مهران مدیری در این شش قسمت سوای فوتبال به رمالی و فالگیری و شیادی از طریق آنها پرداحته بود. اما ای کاش که مدیری می توانست این بخش را به صورت بهتری به تصویر بکشد. شاید ازاین رو که وی در بخش گوتیک و سینما یا فیلم های جادوگرانه و ترسناک چندان تبحری ندارد و طبع سینمایی خود را در آن نیازموده است، این قسمت های سریال ناموفق از آب درآمده است.
با این حال، در قسمت آخر این سریال نکات زیبا و جذابی توانست تا حدودی این نقیصه را برطرف سازد. او در ضمن آخرین اعترافات و اظهارات خود می گوید: قصد دارم اگر آزاد شدم با کارهایی که یاد گرفتم شغل شرافتمندانه ای دست و پا کنم. این عبارت سرشار از معانی نهفته است: سوژه مورد نقد که بر شما خواننده محترم بی تردید چندان ناشناخته نیست، افزون بر این همه کارهای خارج از محدوده قانون، اکنون می خواهد "شغل شرافتمندانه ای" از رهگذر این کارهای خلاف قانون دست و پا کند و این متاسفانه درد مزمنی است که گریبان بخش وسیعی از جامعه و نه نتها آن سوژه مورد نقد را گرفته است.از نگاه مدیری، بسیارند آنانی که از همین رهگذر به نون ونوایی رسیده اند و عنوان این نون و نوا را شغل شرافتمندانه گذاشته اند.
این سوژه افزون بر اینها، کارنامه بلند بالایی از خود ارایه می دهد: هواپیمایی را با 400 مسافر و با یک موتور سوخته به زمین نشانده و آب در دل مسافران تکون نخورده.سرمربی فوتبال خوبی بوده و به خصوص در کار "فیلم" بازی کردن ید طولایی داشته و دیگران او را "نامبر وان" می دانسته اند. سوژه مورد نقد می کوشد تا با این کارنامه بر خطاهای خود سرپوش گذاشته و به قول سیاسیون "عوام فریبی" کند اما درمی یابد که روزگار این ترفندها دیگر گذشته است.
اما این سوژه که در مهران مدیری نمادینه شده در پایان به اشتباه و خطای خود پی می برد یا اینکه به عبارتی بهتر، می بیند که از هر طرف که رود قانون گریبانش را خواهد گرفت، از این رو ترجیح می دهد به همان خاستگاه نخستین خود بازگردد. به آن جایی که حقش است و نباید بیشتر از این را انتظار نداشته باشد.
البته مدیری این نکته را ناگفته نمی گذارد که بسیاری از اشتباهات و خطاهای این فرد برخاسته از جامعه است و تنها این سوژه در این میان مقصر نیست. البته عبارت "من به آغوش قانون آمدم" و پاسخ بازجو به وی که " تو به آغوش قانون پریدی" خود سرشار از ناگفته های بسیار است که واکاوی آن را به شما خواننده گرامی وامی گذارم. این گذشته از اتهامات "تشویش اذهان عمومی" و ... بود که قاضی در دادگاه او را به جرم آنها به ده سال تبعید محکوم کرد.
مدیری اما در یکی از قسمت های سریال به پسته خندان اشاره می کند و آن را بهترین نوع پسته می داند "چون محتوایش پیداست." شاید بتوان گفت تلمیحی به سید خندان معروف قصه ما داشته باشد که به نظر من نباید چندان هم به این سید خندان خوش بین می بود و این گونه وجهه او را ترمیم می کرد.
همان گونه که در جستارهای سابق گفتم، حال که مهران مدیری راه خود را یافته است و در این دو تجربه مرد هزار و دو هزار چهره توانسته است قامت کشد و طنزی هدفمند و مفید را عرضه دارد، بر اوست که به افق های گسترده تر بیندیشد و به موضوعات و سوژه های فراگیرتر که درد انسانی را در گستره جهانی و نه در حوزه محلی مطرح می سازند، بپردازد.
مهران مدیری در این شش قسمت سوای فوتبال به رمالی و فالگیری و شیادی از طریق آنها پرداحته بود. اما ای کاش که مدیری می توانست این بخش را به صورت بهتری به تصویر بکشد. شاید ازاین رو که وی در بخش گوتیک و سینما یا فیلم های جادوگرانه و ترسناک چندان تبحری ندارد و طبع سینمایی خود را در آن نیازموده است، این قسمت های سریال ناموفق از آب درآمده است.
با این حال، در قسمت آخر این سریال نکات زیبا و جذابی توانست تا حدودی این نقیصه را برطرف سازد. او در ضمن آخرین اعترافات و اظهارات خود می گوید: قصد دارم اگر آزاد شدم با کارهایی که یاد گرفتم شغل شرافتمندانه ای دست و پا کنم. این عبارت سرشار از معانی نهفته است: سوژه مورد نقد که بر شما خواننده محترم بی تردید چندان ناشناخته نیست، افزون بر این همه کارهای خارج از محدوده قانون، اکنون می خواهد "شغل شرافتمندانه ای" از رهگذر این کارهای خلاف قانون دست و پا کند و این متاسفانه درد مزمنی است که گریبان بخش وسیعی از جامعه و نه نتها آن سوژه مورد نقد را گرفته است.از نگاه مدیری، بسیارند آنانی که از همین رهگذر به نون ونوایی رسیده اند و عنوان این نون و نوا را شغل شرافتمندانه گذاشته اند.
این سوژه افزون بر اینها، کارنامه بلند بالایی از خود ارایه می دهد: هواپیمایی را با 400 مسافر و با یک موتور سوخته به زمین نشانده و آب در دل مسافران تکون نخورده.سرمربی فوتبال خوبی بوده و به خصوص در کار "فیلم" بازی کردن ید طولایی داشته و دیگران او را "نامبر وان" می دانسته اند. سوژه مورد نقد می کوشد تا با این کارنامه بر خطاهای خود سرپوش گذاشته و به قول سیاسیون "عوام فریبی" کند اما درمی یابد که روزگار این ترفندها دیگر گذشته است.
اما این سوژه که در مهران مدیری نمادینه شده در پایان به اشتباه و خطای خود پی می برد یا اینکه به عبارتی بهتر، می بیند که از هر طرف که رود قانون گریبانش را خواهد گرفت، از این رو ترجیح می دهد به همان خاستگاه نخستین خود بازگردد. به آن جایی که حقش است و نباید بیشتر از این را انتظار نداشته باشد.
البته مدیری این نکته را ناگفته نمی گذارد که بسیاری از اشتباهات و خطاهای این فرد برخاسته از جامعه است و تنها این سوژه در این میان مقصر نیست. البته عبارت "من به آغوش قانون آمدم" و پاسخ بازجو به وی که " تو به آغوش قانون پریدی" خود سرشار از ناگفته های بسیار است که واکاوی آن را به شما خواننده گرامی وامی گذارم. این گذشته از اتهامات "تشویش اذهان عمومی" و ... بود که قاضی در دادگاه او را به جرم آنها به ده سال تبعید محکوم کرد.
مدیری اما در یکی از قسمت های سریال به پسته خندان اشاره می کند و آن را بهترین نوع پسته می داند "چون محتوایش پیداست." شاید بتوان گفت تلمیحی به سید خندان معروف قصه ما داشته باشد که به نظر من نباید چندان هم به این سید خندان خوش بین می بود و این گونه وجهه او را ترمیم می کرد.
همان گونه که در جستارهای سابق گفتم، حال که مهران مدیری راه خود را یافته است و در این دو تجربه مرد هزار و دو هزار چهره توانسته است قامت کشد و طنزی هدفمند و مفید را عرضه دارد، بر اوست که به افق های گسترده تر بیندیشد و به موضوعات و سوژه های فراگیرتر که درد انسانی را در گستره جهانی و نه در حوزه محلی مطرح می سازند، بپردازد.
ایدون باد
به امید روزگاری خوش
09-04-04-یا همان 15-01-88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر