همین جوری که داشتم توی خیابان می رفتم، داشتم به این فکر می کردم که واقعا ظلم یعنی چه؟ پیش خودم می گفتم از بچگی یاد گرفتیم که ظلم یعنی اینکه کسی رو بیخود و بیجهت کتکش بزنی. ظالم کسی است که بی هیچ علت و دلیلی در حق کسی اجحاف کنه و ازش چیزی به زور بگیره و از این قبیل مسائل.
در حالی که ادامه می دادم به راه رفتن در خیابان، پیش خودم می گفتم : واقعا این تعریف ظلم هست یا اینکه ظلم معنای دیگه ای داره. واقعیت این است که برای تعریف هر موضوع و سوژه ای، باید در ابتدا متضاد آن موضوع را فهمید. مثلا شما برای فهم شب، باید روز را بتوانید بشناسید و تشخیص بدهید تا بدانید شب چیست؟ یا مثلا اگر شما بخواهید تعریف شعر را بدانید بهتر آن است که بدانید نظم چیست؟ نثر چیست؟ قدما گفته اند: الاشیاء تعرف بأضدادها: چیزها و اشیاء با ضد آنها شناخته می شوند. برهمین سیاق، برای شناخت ظلم باید بدانید نکته و موضوع متضاد آن چیست؟ شاید باور نکنید برخی این را نمی دانند. همین الان از دوستی پرسیدم؛ گفت: صلح. اما همان طور که می دانید نقطه مقابل و متضاد ظلم، عدل است. در انگلیسی نیز می گویند : justic # injustic .ظاهرا زبان انگلیسی خیلی قشنگ این را مشخص کرده است. البته در فارسی نیز چنین است: داد# بیداد. فردوسی می گوید : اگر مرگ داد است، بیداد چیست/ ز داد اینهمه بانگ و فریاد چیست؟ بگذریم.
حال که نقطه مقابل ظلم را دریافتیم، باید تعریف آن را نیز بدانیم. متاسفانه عدل و عدالت در میان ما با موضوع دیگری یعنی مساوات و برابری خلط شده است و هر که سخن از عدل بگوید، تصور همگان به سراغ مساوات می رود؛ در حالی که چنین نیست. مساوات که معادل فارسی آن، برابری است، بدان معناست که به تمام افراد به یک گونه و به یک شکل برسی و با آنها به یک صورت برخورد و تعامل کنی. اما عدالت چیز دیگری است.
عدالت که در برابر ظلم قرار می گیرد، بدین معناست که همه چیز را سر جای خود بنشانی و قرار دهی. از این رو، عدالت تعریفی کاملا متفاوت و در برابر مساوات و برابری قرار می گیرد. گاه شما به علت شایستگی یک فرد، امکانات و خدمات بیشتری نسبت به دیگری به او بدهی و این اصل عدالت است. برهمین اساس، زمانی که شما این امر را در توزیع امکانات و خدمات رعایت نکرده ای، دست به ظلم زده ای و عدالت را نقض کرده و در نتیجه بی عدالتی پیشه کرده ای.
می بینید که عدالت چه معنای متفاوتی از معنای موجود در ذهن بسیاری از افراد جامعه دارد. اینکه گفته می شود، علی صدای عدالت انسانی است - و این نام کتاب جورج جرداق نویسنده مسیحی مشهور است - بدان معناست که علی همه چیز را در جای خود می نشاند؛ براساس، شایستگی های افراد از بیت المال بدانها می داد؛ هر کسی را بر حسب توانایی هایش در جایگاهی و مقامی می نشاند.گاه فرد ثروتمند را - بنا به اصل عدالت- در جایگاه فروتری از فرد فقیر و ناداری می نشاند و برعکس.
تمام اینها را نوشتم تا برسم به این گفته رسول اکرم که : الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم: پادشاهی ( و کلا حکومت) با کفر ماندگار می ماند اما با ظلم و ستم از میان می رود. این حدیث کلانی است. کافی است اندکی در آن غور و تفحص کنید تا به عمق و فحوای آن پی ببرید. اینکه می گویند: أحسن الکلام ما قل و دل : بهترین کلام آن است که خلاصه و پر محتوا باشد یعنی همین حدیث که در اندک کلماتی، محتوایی کلان را بیان کرده است. از این حدیث می توان به چند نکته پی برد:
1- اینکه پادشاه و حاکم برای آنکه مملکتش باقی بماند، باید ظلم نکند یعنی: عدالت را رعایت کند یعنی: به هر کسی براساس شایستگی هایش توجه کند یعنی: حق را به حق دار برساند.
2- اینکه گفته با کفر می ماند اما با ظلم نمی ماند یعنی چه ؟ یعنی اینکه خدا از حقش می گذرد، برایش اهمیتی ندارد که بنده اش به دین و وجودش ایمان داشته باشد یا کافر باشد و وجود خدا را منکر باشد. خدا به بنده اش که نیازی ندارد. از این رو، کفرش هم هیچ تاثیری در شأن و جایگاه خدا ندارد. خودش هم فرموده: لا اکراه فی الدین: هیچ اکراه و اجباری در دین نیست. قد تبین الرشد من الغی: راه راست از ناراست مشخص و هویدا شده است. اما : خدا از حق بنده اش نمی گذرد. خدا نمی گذارد کسی به بنده اش ظلم کند؛ خدا از حقش می گذرد اما از حق بنده اش نمی گذرد و کسی را که در حق بنده اش ظلم کند یعنی بی عدالتی کند یعنی او را در شأن و مقام شایسته اش قرار ندهد، نمی بخشد. ببینید خدا چه قدر مهربان است و کسی که در حق بنده اش ظلم (بی عدالتی) کند را چگونه ادب می کند، کل مملکت و پادشاهی اش را از میان برمی دارد.
قصد و غرض و مرضی نداشتم، فقط خواستم خلط موضوعی را شفاف کنم و ببینیم ما در طول روز چه قدر ظلم می کنیم و چه قدر عدالت.
در حالی که ادامه می دادم به راه رفتن در خیابان، پیش خودم می گفتم : واقعا این تعریف ظلم هست یا اینکه ظلم معنای دیگه ای داره. واقعیت این است که برای تعریف هر موضوع و سوژه ای، باید در ابتدا متضاد آن موضوع را فهمید. مثلا شما برای فهم شب، باید روز را بتوانید بشناسید و تشخیص بدهید تا بدانید شب چیست؟ یا مثلا اگر شما بخواهید تعریف شعر را بدانید بهتر آن است که بدانید نظم چیست؟ نثر چیست؟ قدما گفته اند: الاشیاء تعرف بأضدادها: چیزها و اشیاء با ضد آنها شناخته می شوند. برهمین سیاق، برای شناخت ظلم باید بدانید نکته و موضوع متضاد آن چیست؟ شاید باور نکنید برخی این را نمی دانند. همین الان از دوستی پرسیدم؛ گفت: صلح. اما همان طور که می دانید نقطه مقابل و متضاد ظلم، عدل است. در انگلیسی نیز می گویند : justic # injustic .ظاهرا زبان انگلیسی خیلی قشنگ این را مشخص کرده است. البته در فارسی نیز چنین است: داد# بیداد. فردوسی می گوید : اگر مرگ داد است، بیداد چیست/ ز داد اینهمه بانگ و فریاد چیست؟ بگذریم.
حال که نقطه مقابل ظلم را دریافتیم، باید تعریف آن را نیز بدانیم. متاسفانه عدل و عدالت در میان ما با موضوع دیگری یعنی مساوات و برابری خلط شده است و هر که سخن از عدل بگوید، تصور همگان به سراغ مساوات می رود؛ در حالی که چنین نیست. مساوات که معادل فارسی آن، برابری است، بدان معناست که به تمام افراد به یک گونه و به یک شکل برسی و با آنها به یک صورت برخورد و تعامل کنی. اما عدالت چیز دیگری است.
عدالت که در برابر ظلم قرار می گیرد، بدین معناست که همه چیز را سر جای خود بنشانی و قرار دهی. از این رو، عدالت تعریفی کاملا متفاوت و در برابر مساوات و برابری قرار می گیرد. گاه شما به علت شایستگی یک فرد، امکانات و خدمات بیشتری نسبت به دیگری به او بدهی و این اصل عدالت است. برهمین اساس، زمانی که شما این امر را در توزیع امکانات و خدمات رعایت نکرده ای، دست به ظلم زده ای و عدالت را نقض کرده و در نتیجه بی عدالتی پیشه کرده ای.
می بینید که عدالت چه معنای متفاوتی از معنای موجود در ذهن بسیاری از افراد جامعه دارد. اینکه گفته می شود، علی صدای عدالت انسانی است - و این نام کتاب جورج جرداق نویسنده مسیحی مشهور است - بدان معناست که علی همه چیز را در جای خود می نشاند؛ براساس، شایستگی های افراد از بیت المال بدانها می داد؛ هر کسی را بر حسب توانایی هایش در جایگاهی و مقامی می نشاند.گاه فرد ثروتمند را - بنا به اصل عدالت- در جایگاه فروتری از فرد فقیر و ناداری می نشاند و برعکس.
تمام اینها را نوشتم تا برسم به این گفته رسول اکرم که : الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم: پادشاهی ( و کلا حکومت) با کفر ماندگار می ماند اما با ظلم و ستم از میان می رود. این حدیث کلانی است. کافی است اندکی در آن غور و تفحص کنید تا به عمق و فحوای آن پی ببرید. اینکه می گویند: أحسن الکلام ما قل و دل : بهترین کلام آن است که خلاصه و پر محتوا باشد یعنی همین حدیث که در اندک کلماتی، محتوایی کلان را بیان کرده است. از این حدیث می توان به چند نکته پی برد:
1- اینکه پادشاه و حاکم برای آنکه مملکتش باقی بماند، باید ظلم نکند یعنی: عدالت را رعایت کند یعنی: به هر کسی براساس شایستگی هایش توجه کند یعنی: حق را به حق دار برساند.
2- اینکه گفته با کفر می ماند اما با ظلم نمی ماند یعنی چه ؟ یعنی اینکه خدا از حقش می گذرد، برایش اهمیتی ندارد که بنده اش به دین و وجودش ایمان داشته باشد یا کافر باشد و وجود خدا را منکر باشد. خدا به بنده اش که نیازی ندارد. از این رو، کفرش هم هیچ تاثیری در شأن و جایگاه خدا ندارد. خودش هم فرموده: لا اکراه فی الدین: هیچ اکراه و اجباری در دین نیست. قد تبین الرشد من الغی: راه راست از ناراست مشخص و هویدا شده است. اما : خدا از حق بنده اش نمی گذرد. خدا نمی گذارد کسی به بنده اش ظلم کند؛ خدا از حقش می گذرد اما از حق بنده اش نمی گذرد و کسی را که در حق بنده اش ظلم کند یعنی بی عدالتی کند یعنی او را در شأن و مقام شایسته اش قرار ندهد، نمی بخشد. ببینید خدا چه قدر مهربان است و کسی که در حق بنده اش ظلم (بی عدالتی) کند را چگونه ادب می کند، کل مملکت و پادشاهی اش را از میان برمی دارد.
قصد و غرض و مرضی نداشتم، فقط خواستم خلط موضوعی را شفاف کنم و ببینیم ما در طول روز چه قدر ظلم می کنیم و چه قدر عدالت.
به امید روزگاری خوش
17-10-09 یا همان 25-07-88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر