۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

می میرم برای دیگری

تا زمانی که نتوانی دیگری را قبول کنی، به جایی نخواهی رسید. این را به تجربه دریافته ام. استادی دارم که این ترم درس اساطیر و تحقیق در متون حماسی را با او می گذرانم اما متاسفانه به غیر از اساطیر ایران و یونان، دیگر نه درباره اسطوره های ملل دیگری چیزی می داند و نه می خواهد بداند. یکی از مللی که تاریخی طویل و عریض در اساطیر دارد، ملت عرب است که این استاد ارجمند آن را نادیده می گیرد و سعی می کند در کلاس هیچ اشاره ای به این موضوع نکند. اگر بخواهم گذارا به اساطیر در ملت عرب اشاره کنم باید به اسطوره ققنوس در نزد ما ایرانیان اشاره کنم که آن را با واسطه یا بی واسطه از ملت عرب گرفته ایم. ققنوس به فینیقیان برمی گردد اما این فینیقیان کیست اند؟ آنانی عرب هایی هستند که بیش از 2500 سال قبل از میلاد از شبه جزیره العرب به سوی شمال یعنی شامات کوچیدند و به همراه خود این اسطوره را به این سرزمین آوردند. آنان به علت آنکه در کار تجارت پارچه قرمز بودند، از سوی یونانیان به فینیقیان مشهور شدند. آنان بر این باور بودند که پرنده فینیق پس از چندین صد سال زندگی، شروع به بال زدن می کند، کم کم تخم هایش داغ می شوند و خود می سوزد و از تخم هایش جوجه هایش سربرمی آورند. یونانیان این اسطوره را از فینیقیان گرفتند و اکنون به هنگام مراجعه به دیکشنری، کلمه Phoenix را می بینیم که دقیقا چنین توضیحی در برابر آن قرار گرفته و سپس در پی این کلمه، واژه فینیقیان می آید. مصریان این اسطوره را از یونانیان گرفتند و ما از مصریان.
این یکی از اسطوره های کهن ملت عرب است. اسطوره دیگر عشتار است که جالب اینجاست که باز در جنوب لبنان رخ می دهد. یا اسطوره گیلگمش که در سرزمین بابل در عراق کنونی روی می دهد و همگی آن را می شناسند. می بینید که این ملت نیز به مانند دیگر ملل، بهره مند از اساطیر و افسانه است.
اما متاسفانه این استاد ارجمند هیچ اشاره ای به این اساطیر نمی کند و تنها به اساطیر یونان می پردازد وگوییا این اساطیر اساسا وجود ندارند. جالب اینجاست وقتی از او پرسیدم که چرا در کتاب اساطیر ما یعنی شاهنامه یکی از بارزترین ویژگی های اساطیر یعنی حضور عنصر خدایان کم رنگ است و همین اسطوره های عشتار و ادونیس و گیلگمش را برای او آوردم، در هنگام پاسخ دراز و ملال آور خود هیچ اشاره ای به این اسطوره ها نکرد و باز رفت سراغ اساطیر یونان. فقط به این نکته اشاره کرد که اسطوره زمانی که خرد گرا می شود و از مقام والای اسطوره بودن هبوط می کند، به مرحله حماسه می رسد و در واقع در شاهنامه ما هبوط اسطوره ای داریم یعنی اسطوره در شاهنامه جایگاهی پایین تر از اسطوره ها در گیلگمش یا ایلیاد و اودیسه و انه اید ویرژیل دارند.
نتیجه: باور کنید شما زمانی می توانید به واقعیت ها و حقایق دست یابید که بتوانید دیگری را بپذیرید. می بینید که فقط از رهگذر مطرح کردن اسطوره های دیگری بود که من توانستم به این نکته پی ببرم که اسطوره های ما از این منظر در درجه ای پایین تر از دیگر اساطیر قرار می گیرند و بیش از آنکه اسطوره باشند، حماسه اند. شاید این حقیقت چندان به مذاق ما خوش نیاید اما به هر حال هست و ما از طریق مقایسه توانستیم به آن برسیم. همان طور که گفته اند: اشیاء با اضدادشان شناخته می شوند. شما زمانی خوبی را می شناسید که بدی وجود داشته باشد وقس علیهذا.

به امید روزگاری خوش
08-09-88 یا همان 29-11-09

هیچ نظری موجود نیست: