۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

عشق لافيدن و طامات بافتن*

سخن در باب موضوعي حساسيت برانگيز است يا چنين نمايانده شده که موضوعي حساس است که مي بايد هر جا سخن از آن رفت مي بايد يا امضاء جمع کرد يا مقابل سفارتخانه فلان کشور تجمع کرد و کارهاي اعتراضي ديگري از اين دست.
سخن در باب خليج هميشه فارس يا همان خليج فارس سابق است. اما واقعا آيا اين حساسيت ها ضروري است يا اينکه...؟ اين سئوال را با اين سئوال پاسخ دهم که آيا مگر خودمان نمي گوييم که صدها بلکه بيش از يکهزار سال پيش اين خليج، خليج پارس، خليج پارسي ناميده شده است؟ پس چرا اينهمه آنگاه که سخن مي رود از آنچه "خليج عرب" ناميده مي شود، به خود مي لرزيم و موي بر بدنمان سيخ مي شود که مبادا خليج فارس را از ما بگيرند.
خليج فارس از ديرزمان خليج فارس بوده است نه خليج عرب و در اين بحثي نيست. از اين رو:
يک: چرا نام خليج فارس را به "خليج هميشه فارس" تحريف مي کنيم و نامي را که پدران و نياکان مان به ما سپرده اند، تغيير مي دهيم و به عبارتي در امانت خيانت مي کنيم. فقط از آن رو که پشت ديوار اين نام جديد قايم شويم و ناتواني خود از حل اين موضوع را پنهان کنيم.
دوم: چرا وقتي سخن از "خليج عرب" مي رود، بر خود مي لرزيم. مگر نه اينکه از اين بابت مطمئن ايم که اصطخري وديگر تاريخ نويسان قديم و جديد، از صدها سال پيش تاکنون از خليج فارس نام و ياد کرده اند نه از خليج عرب، پس اينهمه ترس و لرز براي چيست؟ حتما ما از اين بابت اطمينان نداريم.
سوم: چرا به خليج فارس چسبيده ايم و اين مسئله کوچک را اينهمه بزرگ کرده ايم و فراموش کرده ايم که در واکنش به چنين ادعاهايي مي بايد آنچنان اين مسئله را کوچک نشان بدهيم و تحقير کنيم که طرف مقابل خود خجالت کشد و به اصطلاح از رو رود؟
چهارم: چرا خليج فارس را به خليج هميشه فارس تحريف کرده ايم و معلوم نيست که فرزندان و آيندگان ما چگونه درباره ما خواهند انديشيد - بي ترديد به ريش ما خواهند خنديد- و در مقابل درياي خزر را به کناري نهاده ايم؛ دريايي که کشورهاي ساحلي آن به جز ايران در روسيه گردهم مي آيند و درباره رژيم حقوقي آن در غياب ما سخن مي گويند و آن را ميان خود تقسيم مي کنند و درصد ما را کم و کم تر مي کنند و ما دريغ از يک اعتراض خشک و خالي.
واقعا سئوال اين است که چرا به جاي تجمع در برابر سفارت امارات يا قطر، چرا مقابل سفارت کشورهاي ساحلي درياي خزر تجمع نمي کنيم و ناديده گرفتن مان را محکوم نمي کنيم؟
سئوال اين است: آيا مي بايد همچنان به پوست چسبيد و از مغز غافل ماند؟
خودتان پاسخ دهيد.
غرض از نوشتن اين مقال، فقط يادآوري است بنا به اين آيه الهي : فذكر إنما الذكرى تنفع المؤمنين.

*عنوان برگرفته از اين بيت حافظ است:
يکي از عشق مي لافد يکي طامات مي بافد/ بيا کاين داوريها را به پيش داور اندازيم
به اميد روزگاري خوش
07-05-10 يا همان 17-02-88

هیچ نظری موجود نیست: