۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه

سوریه ؛ حرکت به پیش یا به پس؟

بيش از 4 ماه است که سوریه صحنه رویارویی میان نظام حاکم و معترضان است. از زمان شدت گرفتن این اعتراضات تاکنون نظام حاکم حقوق و امتیازات متعددی به مخالفان خود داده است. امتیازاتی که در دهه های گذشته حاکمیت یا نخواسته است بدهد (با استدلال به ترجیح امنیت بر فعالیت سیاسی با توجه به شرایط حاکم در منطقه) یا چنان درگیر مسائل دیگر بوده که داخل را فراموش کرده و آن امتیازات را نداده است.
لغو حالت فوق العاده و اعطای حق تظاهرات مسالمت آمیز که بی هیچ تردیدی حق مسلم یک شهروند سوری است و اعطای آن وظیفه ای بر نظام و حقی برای شهروند است و جای منتی نیست؛ سخن درباب تدوین قانون اساسی - به زودی -، تشکیل کمیته ای برای تدوین قانون احزاب و مطبوعات، اعطای تابعیت به کردهای ساکن سوریه، دو بار اعلام عفو عمومی زندانیان و برگزاری گفت وگوی آزاد با مخالفان از دیگر امتیازاتی است که نظام حاکم در مقابل این تظاهرات، آنها را ارایه کرده است.
یک سوی دیگر قضیه هم این است که هیچ کدام از مقام های غربی نگفته اند اسد مشروعیت خود را از دست داده است. صحبت های خانم کلینتون را هم به دقت خواندم. وی در 12 جولای نظر شخصی خود را ابراز کرده که کاخ سفید هم اندکی بعد این مسئله را گوشزد کرد. علاوه بر هژمونی بزرگ، دیگر کشورهای وابسته نیز چنین رویکردی اتخاذ کردند. در اجلاس وزاری خارجه اتحادیه اروپا، هگ صرفا همتایانش را به تشدید مجازات ها علیه اسد و نظامش فراخواند اما تصمیمی دراین باره اتخاذ نشد. نشست دو روزه مخالفان سوریه در ترکیه هم بی نتیجه به پایان رسید و مخالفان بر سر تقسیم غنایم و نقش هر کدام پس از سرنگونی نظام به نتیجه واحدی دست نیافتند. یکی از مسائل عمده مورد اختلاف در این نشست، حضور حداکثری مخالفان 65 سال به بالا و غایب بودن یا غایب کردن جوانان تظاهرکننده از صحنه بود. به هر حال این نشست بی نتیجه به پایان رسید. حتی در زمان حضور خانم کلینتون در استانبول، قرار بود با این مخالفان دیدار کند، اما به علت ناشناخته بودن آنان، از دیدار با آنها سر باز زد؛ چرا که در سوریه مخالف هست اما سازمان مخالف وجود ندارد. علاوه بر این، در شهرهایی که قبلا تظاهرات روی داده، دیگر از تظاهرات خبری نیست. نه از بانیاس خبری هست نه از دیر الزور و نه از قامشلی و نه از حماه و نه از درعا یا دوما ...دیگر از پناهندگان به ترکیه سخنی نمی رود، گویا به شهرهای خود بازگشته اند اما کسی خبرشان را مخابره نمی کند. طی این چهار ماه هیچ حرف و حدیثی درباب شکاف در ارتش یا نظام حاکم به میان نیامد و نه شخصیتی در داخل کشور یا خارج آن از نظام جدا شد و نه فرمانده ای نظامی جدایی خود را اعلام کرد. میانگین قربانیان درگیری ها نیز بسیار اندک شده است به طوری که در حمص در خلال دو روز فقط 13 نفر کشته شدند که در مقایسه با ماه های گذشته آمار بسیار اندکی به شمار می رود و در نهایت اینکه دو روز پیش عبدالحلیم خدام معاون جدا شده رییس جمهور سوریه، از احتمال شکست انقلاب سخن راند. وی گفت: در صورت شکست این انقلاب، ایران سیطره خود را بر حوزه خلیج فارس تحکیم خواهد کرد. فارغ از این موضعگیری که تلاشی برای جلب حمایت کشورهای حوزه خلیج فارس به شمار می رود، می توان گفت صرف سخن راندن از شکست در شرایط حاضر به نوعی اعتراف مقدماتی به شکست می تواند باشد.
اما این تمام ماجرا نیست. فاروق الشرع در سخنرانی افتتاحیه گفت وگوی ملی برای آینده سوریه با اشاره به انتقال سوریه به مرحله جدید در تاریخ سیاسی که مشخصه آن احترام به حقوق شهروندی و برابری شهروندان و دیگر مسائل است، تاکید کرد که این انتقال ثمره خون شهیدانی است که در این درگیری ها از میان سوری ها رفته اند. از این رو، تظاهرات و اعتراضات در سوریه را از دو منظر می توان نگریست. اگر از منظر عبدالحلیم خدام بنگریم باید گفت که این انقلاب شکست خورده است اما اگر از منظر بیطرفانه بنگریم باید اذعان کرد که این اعتراضات بی نتیجه نبوده و نظام حاکم یه گام به عقب نشسته و حقوقی را به مردم خود داده است.
حال آیا آنانی که خود را آزادیخواه و مخالف می نامند، بهتر نیست به جای میدان درگیری، میز مذاکره را برای تغییر یا اصلاح نظام انتخاب کنند؟ آیا این تعبیر جایز نیست که آنها را قدرت طلبانی بدانیم که تمام هم و غم خود را مصروف کنار زدن نظام حاکم و به دست گرفتن قدرت آنهم به بهای جان دهها جوان کرده اند؟ با توجه به رویگردانی آمریکا از آنان، آیا بهتر نیست به میز مذاکره داخلی روی آورند؟

هیچ نظری موجود نیست: